اسم رمان: عاشق برادر دوستم شدم
اسم رمان: عاشق برادر دوستم شدم
پارت: 10
(پرش زمانی به بعد از مدرسه)
زنگ رو زدن اروم داشتم میرفتم سمت در صدای بوق ماشین نزدیکم بود شیشه ماشین رو داد پایین
جونگ کوک:هه سو درسته
هه سو: بله شما
جونگ کوک: بیا قراره من تورو به خونه برسونم
هه سو: اوکی
سوار شدم بردم امارت تو راه بودیم
هه سو: ببخشید شما اسم ارباب رو میدونید
جونگ کوک: اره چطور
هه سو: کنجکاو شدم میشه بگید
جونگ کوک: اوم اسمش تهیونگه
اسمش هم مثل فیسش زیبا بود اما اخلاق گوه
هه سو: ممنونم که گفتید
این مثل اونا نیست
جونگ کوک: اوم اگر مشکل نداری بریم یکی رو سر راه برداریم
هه سو: ن....نه مشکلی ندارم
(20 دقیقه بعد)
تلفنش رو برداشت زنگ زد به یه نفر
جونگ کوک: الو کجایی بیا پایین
جونگ کوک: باشه فقط 5 دقیقه
جونگ کوک: 5دقیقه دیگه نیای رفتم
جونگ کوک: باشه باشه بای
جونگ کوک: بخشید هه سو یکم منتظر میمونیم تا بیاد
هه سو: اوکی
(5دقیقه بعد)
دوباره زنگ زد به کسی
جونگ کوک: پس کی میای اره اره دیدمت
یه نفر سوار ماشین شد
جیمین:سلام ببخشید دیر شد
جونگ کوک: نه زیاد دیر نشد
جیمین: کوک معرفی نمی کنی
جونگ کوک: هه سو این جیمینه جیمین این هه سو خب حالا که اشنا شدید بریم
جیمین: اره اره دیر شده الان تهیونگ پارم میکنه
جونگ کوک: باشه بریم
رسیدیم امارت میا رو دیدم
میا: سلام زندگیم
هه سو: نمیای بغلم
جونگ کوک: سلام م
جیمین: کوک بیا بریم بدو
جونگ کوک: باشه
هه سو: میا ببخشید میشه یه شربت خنک با سیروپ بلوبری بیاری
میا: باشه تو لباسات رو عوض کن تا بیارم
هه سو: باشه ممنون
#I_fell_in_love_with_my_friends_brother
#he_so
پارت: 10
(پرش زمانی به بعد از مدرسه)
زنگ رو زدن اروم داشتم میرفتم سمت در صدای بوق ماشین نزدیکم بود شیشه ماشین رو داد پایین
جونگ کوک:هه سو درسته
هه سو: بله شما
جونگ کوک: بیا قراره من تورو به خونه برسونم
هه سو: اوکی
سوار شدم بردم امارت تو راه بودیم
هه سو: ببخشید شما اسم ارباب رو میدونید
جونگ کوک: اره چطور
هه سو: کنجکاو شدم میشه بگید
جونگ کوک: اوم اسمش تهیونگه
اسمش هم مثل فیسش زیبا بود اما اخلاق گوه
هه سو: ممنونم که گفتید
این مثل اونا نیست
جونگ کوک: اوم اگر مشکل نداری بریم یکی رو سر راه برداریم
هه سو: ن....نه مشکلی ندارم
(20 دقیقه بعد)
تلفنش رو برداشت زنگ زد به یه نفر
جونگ کوک: الو کجایی بیا پایین
جونگ کوک: باشه فقط 5 دقیقه
جونگ کوک: 5دقیقه دیگه نیای رفتم
جونگ کوک: باشه باشه بای
جونگ کوک: بخشید هه سو یکم منتظر میمونیم تا بیاد
هه سو: اوکی
(5دقیقه بعد)
دوباره زنگ زد به کسی
جونگ کوک: پس کی میای اره اره دیدمت
یه نفر سوار ماشین شد
جیمین:سلام ببخشید دیر شد
جونگ کوک: نه زیاد دیر نشد
جیمین: کوک معرفی نمی کنی
جونگ کوک: هه سو این جیمینه جیمین این هه سو خب حالا که اشنا شدید بریم
جیمین: اره اره دیر شده الان تهیونگ پارم میکنه
جونگ کوک: باشه بریم
رسیدیم امارت میا رو دیدم
میا: سلام زندگیم
هه سو: نمیای بغلم
جونگ کوک: سلام م
جیمین: کوک بیا بریم بدو
جونگ کوک: باشه
هه سو: میا ببخشید میشه یه شربت خنک با سیروپ بلوبری بیاری
میا: باشه تو لباسات رو عوض کن تا بیارم
هه سو: باشه ممنون
#I_fell_in_love_with_my_friends_brother
#he_so
۳۲.۲k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.