سرنوشت متصل

سرنوشت متصل
Part10
_که نایون جلوم ظاهر شد
&های مستر جؤن جذاب شدی
_سلام همچنین من الان میام سریع رفتم پیش رونا ایش چقد از نایون بدم میاد همش میجسبه بهم رسیدم به رونا سلام خیلی خوش اومدی لیدی
مرسی چقد جذاب شدی
_تو هم لیدی بریم با بقیه اشناتون کنم
~علیک سلام منم اینجام ها
_ببخشید هانا ندیدمت خیلی خوش اومدی
~ممنون
×هی هانا سلامم خیلی جذاب شدی
~تو که بیشتر جذاب شدی
×بخیاللل بریم
~بریم
داشتم با کوک حرف میزدم یهو یه دختره اومد
&مصتر جؤن معرفی نمیکنی؟
_اوه البته ایشون لیدی شیم هستند با هم کار میکنیم
&چه جالب تا حالا ندیده بودمت تازه کاری
بله تازه کارمو شروع کردم میشه بدونم شما کی هستید؟
&ینی میخای بگی منو نمیشناسی؟
باید بشناسم؟
_از این حرف رونا خندم گرفت خوب تخریبش کرد
&هه خنده داره من کیونگ نایون هستم وارث دوم شرکت کیونگ
منم شیم رونا هستم خوشبختم
&چقد از خود راضی(تو دلش گفت) خوشبختم دستشو محکم فشار دادم
اخ درد گرفت
&ببخشید دستم سنگینه من رفع زحمت کنم دیگه
عجب دختره رو مخیه
_خوبی رونا
اره این چرا همچین میکنه
_ولش کن من برم الان میام
باشه لبخند*

روای هانا
~واو اینجا چقد شلوغه
×اره دیگه میدونی کوک چقد معروفه
~اهوم میدونم
×راستی، امممم دوست پسر داری؟
~این چه سوالیه معلومه که نه
×خوبه آروم*
~چیزی گفتی؟
×نه، مشروب میخوری؟
~اره شروع کردیم به مشروب خوردن که چشمم خورد به رونا با یه دختر گرم گرفته بود

روای رونا
کوک رفت و من یه لیوان مشروب خوردم که که نایون اومد سراغم
&میشه بدونم چرا با کوک همکار شدی؟ ینی اینقدر گشنه مرده ی کوک هستی
منظورت چیه؟ من حتی نمیدونستم کوک نقش اصلیه
&البته عادی هم هست همه دنبال کوک هستن مخصوصن تو
من.....
&مننن چی هااا ببین دختره هرزه اون حتی به تو هم نگاه هم نمیکنه چه برسه که با تو باشه پس اینقدر نچسب بهش
بعد این حرف نایون رفت قلبم هزار تیکه شد اشکم داشت بیرون میومد که کوک اومد
_من اومدمممم.. ـحالت خوبه
اره.. یه لیوان شراب برداشتم و خوردم دلم میخاست بمیرم حالم خیلی بد شده بود

روای هانا
~رونا تا الان 10 تا لیوان شراب خورده بود و تنها رو میز نشسته بود ینی چی شده خواستم برم پیشش که تهیونگ شروع کرد به حرف زدن سرمو برگردوندم که دیدم نیس کجا رفت یعنی؟

حالم بد شده بود انگار مست بودم رفتم سمت بالکن یه نفسی به بکشم نشستم و به بیرون نگاه کردم کاش هیچوقت باهاش آشنا نمیشدم و عاشق نمیشدم بهو با برخورد دستی روی شونم برگشتم اون....

خوندن بدون لایک و کامنت حرامممم

نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۳)

اسلاید دوم گردنبند رونااسلاید سوم لباس رونااسلاید چهارم لباس...

سرنوشت متصل Part11_داشتم با بچه ها گرم میگرفتم که رونا رفت س...

سرنوشت متصلPart9 ~ اوممم نظر خوبیه یه لباس مشکی انتخاب کردم...

بچه ها واقعااا معذرت میخوام واسه تاخیر بجاش

سناریو [درخواستی]وقتی دختر ۱۴ سالتون رو با دوست پسرش میبینین...

پلیس. ابلیس. part ¹⁸ا.ت و هانا شروع میکنم به حرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط