سرنوشت متصل

سرنوشت متصل
Part9

~ اوممم نظر خوبیه
یه لباس مشکی انتخاب کردم که خیلی ساده بود و یه پاپیون قشنگ برای پشت موهام(میزارم عکسشو) سریع خرید کردیم و رفتیم آماده شیم که همینطور گذشت و ساعت هفت و نیم شد
+واو عجب چیزی شدیم لنتی
~جون عجب دافی شدیم
+بزن قدش و بریم که کمپانی ازین جا دوره و راه افتادیم
روای جونگ کوک
_ساعت 6 بود یه دوش گرفتم و کت شلوار مشکیمو پوشیدم موهامو حالت دادم و عطر تلخمو زدم
×هیییی کوکککک ببین خوب شدم؟ چیزی کم نیس؟
_خوبه حالا چرا اینقد برات مهمه
×ینییی چی هانا اونجاست هاااا
_نکنه روش کراشی؟
×نکنه خودتم رو رونا کراشی
_باشه بیا بس کنیم و بریم مثلا میز بان هستیما
×اره بریم....
_راه افتادیم و رسیدیم که بعد چند دقیقه در باز شد باورم نمیشه اون خودشه چقدر یه ادم میتونه جذاب و سکسی باشه
×اوه شت توعم میبینی کوک
_زبانم قاصره خاستم برم سمت رونا که.....


🗿هرکی لایک نکنه ایشلا کور شه و نتونه دیه فیک بخونه😐💔


نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۰)

سرنوشت متصلPart10_که نایون جلوم ظاهر شد &های مستر جؤن جذاب ش...

اسلاید دوم گردنبند رونااسلاید سوم لباس رونااسلاید چهارم لباس...

بچه ها واقعااا معذرت میخوام واسه تاخیر بجاش

سرنوشت متصلPart 7 روای روناشاید بخاطر اینکه یه نفر باعث شد م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط