Part74
#Part74
#یاشار(سهراب)
با صدای کسی از خواب بیدار شدم که کاشکی بیدار نمیشدم.
هجوم خبرهای عجیب و جدید باعث شد خواب از سرم بپره و پنج صبح با عجله بیرون برم و دکمه هامو و دوتا یکی ببندم که سینا و بچه هام اومدن سوار ماشین شدنمون همانا و زنگ زدن شاهرخ همانا :
- آقا آقا.
نفس نفس هاش داشت عصبیم میکرد.
- دِ جون بکن و بگو چیشده ؟
- اردشیر ..... اردشیر شریک فرهاد کشتن تو استخر افتاده ولی قبلش مثل اینکه سرش ضربه دیده بوده.
- کشتنش یا خفه شد ؟
- مشخص نیست علت مرگش .
فعلا هیشکی به مرگ ناگهانیش نپرداخته.
همه دنبال سهام شرکت و خونه های کردان و لواسون ان. میگن کار آرین بوده وگرنه چرا باید چند ساعت قبل مرگ اردشیر فرار کنه ؟
از اون ور هیچ خبری از ساناز نیست .
همه چیز بهم ریخته همه چیز ...
- شماها پی اینو بگیرید که آرین کجا رفته کی رفته خبرش و زود بهم بدید...
- سینا بچه ها شماها دنبال خبر های ساناز باشید ، سراغ دوست پسرشم برید
- کی بود ؟
- مهدی کربا
***
کشته شدنش قطعا بی دلیل نبود و این ذهن مشوش سهراب ومشغول تر کرده بود. اون کسی بود که کنترل همه چیز و داشت و چند ماهی بودکه بخاطر یه گربه کوچولو اوضاع از دستش خارج شده بود.
الان وقت دوباره به دست گرفتن این پاندمیک بود .......
****
سراغ اون یک نفری که داشت میرفت احمد بود . سرایدار خونه اردشیر ......
چه پارتیی به به . نظرتون و حتما بهم بگین
#یاشار(سهراب)
با صدای کسی از خواب بیدار شدم که کاشکی بیدار نمیشدم.
هجوم خبرهای عجیب و جدید باعث شد خواب از سرم بپره و پنج صبح با عجله بیرون برم و دکمه هامو و دوتا یکی ببندم که سینا و بچه هام اومدن سوار ماشین شدنمون همانا و زنگ زدن شاهرخ همانا :
- آقا آقا.
نفس نفس هاش داشت عصبیم میکرد.
- دِ جون بکن و بگو چیشده ؟
- اردشیر ..... اردشیر شریک فرهاد کشتن تو استخر افتاده ولی قبلش مثل اینکه سرش ضربه دیده بوده.
- کشتنش یا خفه شد ؟
- مشخص نیست علت مرگش .
فعلا هیشکی به مرگ ناگهانیش نپرداخته.
همه دنبال سهام شرکت و خونه های کردان و لواسون ان. میگن کار آرین بوده وگرنه چرا باید چند ساعت قبل مرگ اردشیر فرار کنه ؟
از اون ور هیچ خبری از ساناز نیست .
همه چیز بهم ریخته همه چیز ...
- شماها پی اینو بگیرید که آرین کجا رفته کی رفته خبرش و زود بهم بدید...
- سینا بچه ها شماها دنبال خبر های ساناز باشید ، سراغ دوست پسرشم برید
- کی بود ؟
- مهدی کربا
***
کشته شدنش قطعا بی دلیل نبود و این ذهن مشوش سهراب ومشغول تر کرده بود. اون کسی بود که کنترل همه چیز و داشت و چند ماهی بودکه بخاطر یه گربه کوچولو اوضاع از دستش خارج شده بود.
الان وقت دوباره به دست گرفتن این پاندمیک بود .......
****
سراغ اون یک نفری که داشت میرفت احمد بود . سرایدار خونه اردشیر ......
چه پارتیی به به . نظرتون و حتما بهم بگین
۲۶۲
۰۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.