Part3
#Part3
هانول:کثافط اگه دستت بهش بخوره میکشمتوبهم یه چشمک زدنگهبانه یه پوزخندی زدومیخواست بگیرتش که هانول با پاش یکی محکم زد تو فک یارو که نقش زمین شداون یکیم میخواست منو بگیره که دستشوگرفتمواز زیرش ردشدمو اخرم باپام بهکمرش ضربه زدم که افتاد روزمین دستشو که ول کردم نگام افتاد بع اون دوتا ارباب زاده که با بهت داشتن مارو نگامیکردن فکرشم نمیکنین چه کارایی ازمون برمیادکوک:نههه خشم امدانگارفقط خدمتکارنیستین هانول:ینی نمیشه خدمتکارارزمی بلدباشن کوک:اونوقت چرابایدباشن نکنه دزدمیخوادبدزدشون هانول:اره اگه دخترباشی ته:انگارچاره ای نیست تااطلاع ثانوی تاوقتی که نفهمم جاسوس کیه ازجلوچشمم دورنمیشین کوچیک ترین خطایی ازتون ببینم خودم میکشمتون بعدم روبه نگهباناکه به خودشون میپیچیدن دادزد:بلندشین تنه لشاینی حتی نتونستین ازپس دوتادختربربیاین مفت خوراگمشین ازجلوچشمم هممون ازاتاقشون امدیم بیرون که یه نفس راحت کشیدیم
هانول
میونگ:ابجی حالت خوبه چیزیت نشد لبت دردنمیکنه لبخندی بهش زدم که گوشه لبم سوخت ولی به رویه خودم نیاوردم+اره عزیزم خوبم_ولی داره خون میادبادستم پاکش کردمورفتم داخل سرویس به صورتم یه مشت اب زدم رددستش روصورتم میسوخت لبمم که اب بهش خوردبیشترتویه اینه به خودم نگاه کردم+مطمئن باش انتقام همه ایناروازتون میگیرم ارباب زادهاتویه فکرخودم بودم که یهودربازشدوکوک امدداخل که تاچشمش بهم افتادهردوخشکمون زد+یاااچرادر نمیزنی اینجادستشوییه _ببخشیدکه شماامدی دستشوییه طبقه مادرم قفل نکردی+دلیل نمیشه بازم درنزنی_برایه امدن تویه توالت خونم بایدازتواجازه بگیرم امدنزدیک بهم وایسادوتوچشام زل زدمنم پروترازخودش زل زدم توتخم چشاش_مگه چیوداری قایم میکنی که انقدعصبی لباساتم که تنته چیزیت معلوم نیس نگاهشوکشید پایینوبه لبام دوخت شستشوکشیدگوشه لبم که ازبرخوردش هم سوخت هم تعجب کردموپسش زدم+چیکارداری میکنی_نمیدونی مگه+چیوتویه یه حرکت سریع خم شدولبامولیس زدکه نفسم وایساد_من خونشامم ولی ازخونت خشم نیومدشوره وبعدشم بلندخندیدورفت بیرون منم اونجاخشکم زده بود+مرتیکه دیونه عوضیه کثافط بااب انقدلباموشستم که احساس کردم داره کنده میشه تبریک میگم بهت تونفراولی تویه لیستم که قراربکشمش جونگکوک
کوک:بعدازلیسیدن لباش فکری به ذهنم امدسریع رفتم داخل اتاق تهونقشمو بهش گفتم که چشاش برق زد_ایول داداشی ایول چجوری این فکربه ذهنت رسیدیادش که افتادم پوزخندی زدم+حالا امددیگه_اوکیه پس همین کاروبکن+باشه رفتم بیرون که برم تواتاقم که دیدمش ازپله هامیرفت پایینو غرمیزدوهی به لباش دست میکشید+داری جالب میشی میتونم سرگرم شم.....
هانول:کثافط اگه دستت بهش بخوره میکشمتوبهم یه چشمک زدنگهبانه یه پوزخندی زدومیخواست بگیرتش که هانول با پاش یکی محکم زد تو فک یارو که نقش زمین شداون یکیم میخواست منو بگیره که دستشوگرفتمواز زیرش ردشدمو اخرم باپام بهکمرش ضربه زدم که افتاد روزمین دستشو که ول کردم نگام افتاد بع اون دوتا ارباب زاده که با بهت داشتن مارو نگامیکردن فکرشم نمیکنین چه کارایی ازمون برمیادکوک:نههه خشم امدانگارفقط خدمتکارنیستین هانول:ینی نمیشه خدمتکارارزمی بلدباشن کوک:اونوقت چرابایدباشن نکنه دزدمیخوادبدزدشون هانول:اره اگه دخترباشی ته:انگارچاره ای نیست تااطلاع ثانوی تاوقتی که نفهمم جاسوس کیه ازجلوچشمم دورنمیشین کوچیک ترین خطایی ازتون ببینم خودم میکشمتون بعدم روبه نگهباناکه به خودشون میپیچیدن دادزد:بلندشین تنه لشاینی حتی نتونستین ازپس دوتادختربربیاین مفت خوراگمشین ازجلوچشمم هممون ازاتاقشون امدیم بیرون که یه نفس راحت کشیدیم
هانول
میونگ:ابجی حالت خوبه چیزیت نشد لبت دردنمیکنه لبخندی بهش زدم که گوشه لبم سوخت ولی به رویه خودم نیاوردم+اره عزیزم خوبم_ولی داره خون میادبادستم پاکش کردمورفتم داخل سرویس به صورتم یه مشت اب زدم رددستش روصورتم میسوخت لبمم که اب بهش خوردبیشترتویه اینه به خودم نگاه کردم+مطمئن باش انتقام همه ایناروازتون میگیرم ارباب زادهاتویه فکرخودم بودم که یهودربازشدوکوک امدداخل که تاچشمش بهم افتادهردوخشکمون زد+یاااچرادر نمیزنی اینجادستشوییه _ببخشیدکه شماامدی دستشوییه طبقه مادرم قفل نکردی+دلیل نمیشه بازم درنزنی_برایه امدن تویه توالت خونم بایدازتواجازه بگیرم امدنزدیک بهم وایسادوتوچشام زل زدمنم پروترازخودش زل زدم توتخم چشاش_مگه چیوداری قایم میکنی که انقدعصبی لباساتم که تنته چیزیت معلوم نیس نگاهشوکشید پایینوبه لبام دوخت شستشوکشیدگوشه لبم که ازبرخوردش هم سوخت هم تعجب کردموپسش زدم+چیکارداری میکنی_نمیدونی مگه+چیوتویه یه حرکت سریع خم شدولبامولیس زدکه نفسم وایساد_من خونشامم ولی ازخونت خشم نیومدشوره وبعدشم بلندخندیدورفت بیرون منم اونجاخشکم زده بود+مرتیکه دیونه عوضیه کثافط بااب انقدلباموشستم که احساس کردم داره کنده میشه تبریک میگم بهت تونفراولی تویه لیستم که قراربکشمش جونگکوک
کوک:بعدازلیسیدن لباش فکری به ذهنم امدسریع رفتم داخل اتاق تهونقشمو بهش گفتم که چشاش برق زد_ایول داداشی ایول چجوری این فکربه ذهنت رسیدیادش که افتادم پوزخندی زدم+حالا امددیگه_اوکیه پس همین کاروبکن+باشه رفتم بیرون که برم تواتاقم که دیدمش ازپله هامیرفت پایینو غرمیزدوهی به لباش دست میکشید+داری جالب میشی میتونم سرگرم شم.....
۳.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.