پارت ۴۳
پارت ۴۳
ددی_فاکر
ساناکو رفته بود ب شرکت جیمین...
جیمین:: خب...کاری داشتی یه سر زدی؟!
ساناکو:: نخیر
جیمین:: پس چی؟!
ساناکو:: همینجوری
جیمین:: ولی من قرار دارم باید برم
ساناکو:: بسلامت
جیمین:: تو...
سانامی:: میمونم تا بیای اصن یه کار بده دستم برات انجام بدم تو همین یکی دو ساعت
جیمین:: خدایی انجام میدی؟!
ساناکو:: آره بیکارم
جیمین:: اون پرونده هارو ب ترتیب رنگ بزار تو کشو ها
ساناکو:: اونا...
جیمین:: سیصدو چهلتان فقط
ساناکو:: اوکیه
جیمین رفت بیرون...
ساناکو:: هیزه بدبخت میمیری اتاق کارتم مرتب کنی
ساناکو رفت دور پرونده ها...
..........................................................................
لیا:: همین امشب؟! کجا؟!
کوک:: کجاشو ولش،اما برنده منم
لیا:: ددی مراقب خودت باش
کوک:: هستم ... خب دیگه باید برم
لیا:: کجا؟!
کوک:: عمارت،کارکنام کارای منو اوکی میکنن،میرم عمارت خودم
لیا:: باشه
کوک:: فردا شب بیا ب عمارتم
لیا:: اوکیه
کوک پاشد بره...
لیا بدرقش کرد و برگشت نشست
لیا زنگ زد به ساناکو
ساناکو:: مرگ،چته
لیا:: هیسسس،امشب کجارو میخاین بزنین؟!
ساناکو:: منظور؟!
لیا:: تو بگو
ساناکو:: الان نمیتونم صحبت کنم آدرسشو میفرستم برات
لیا:: کوک رفت ب عمارت
ساناکو:: خو ب عنم،بای
گوشیو قطع کرد و همینجوری ک پرونده هارو مرتب میکرد را ب لاشون دنبال مدرک بود
یه ساعتی گذشت
همچیو اوکی کرد...
هیچ مدرکی هم ندید
همجارم گشته بود
ساناکو:: اومدم برا کُلفَتی فق...از این دختره حس میکنم فقط جئون جونگ کوک باخبره...یعنی زندس؟! دنبالشو باز بگیرم؟! اینو من اسمشو قبلا شنیدم...از کی،برای چی...وای باید برم عمارت امشب کلی کاره...آدرسم بدم ب اون جنده...
ساناکو از شرکت خارج شد
رفت سوار ماشینش و حرکت کرد سمت عمارت
ددی_فاکر
ساناکو رفته بود ب شرکت جیمین...
جیمین:: خب...کاری داشتی یه سر زدی؟!
ساناکو:: نخیر
جیمین:: پس چی؟!
ساناکو:: همینجوری
جیمین:: ولی من قرار دارم باید برم
ساناکو:: بسلامت
جیمین:: تو...
سانامی:: میمونم تا بیای اصن یه کار بده دستم برات انجام بدم تو همین یکی دو ساعت
جیمین:: خدایی انجام میدی؟!
ساناکو:: آره بیکارم
جیمین:: اون پرونده هارو ب ترتیب رنگ بزار تو کشو ها
ساناکو:: اونا...
جیمین:: سیصدو چهلتان فقط
ساناکو:: اوکیه
جیمین رفت بیرون...
ساناکو:: هیزه بدبخت میمیری اتاق کارتم مرتب کنی
ساناکو رفت دور پرونده ها...
..........................................................................
لیا:: همین امشب؟! کجا؟!
کوک:: کجاشو ولش،اما برنده منم
لیا:: ددی مراقب خودت باش
کوک:: هستم ... خب دیگه باید برم
لیا:: کجا؟!
کوک:: عمارت،کارکنام کارای منو اوکی میکنن،میرم عمارت خودم
لیا:: باشه
کوک:: فردا شب بیا ب عمارتم
لیا:: اوکیه
کوک پاشد بره...
لیا بدرقش کرد و برگشت نشست
لیا زنگ زد به ساناکو
ساناکو:: مرگ،چته
لیا:: هیسسس،امشب کجارو میخاین بزنین؟!
ساناکو:: منظور؟!
لیا:: تو بگو
ساناکو:: الان نمیتونم صحبت کنم آدرسشو میفرستم برات
لیا:: کوک رفت ب عمارت
ساناکو:: خو ب عنم،بای
گوشیو قطع کرد و همینجوری ک پرونده هارو مرتب میکرد را ب لاشون دنبال مدرک بود
یه ساعتی گذشت
همچیو اوکی کرد...
هیچ مدرکی هم ندید
همجارم گشته بود
ساناکو:: اومدم برا کُلفَتی فق...از این دختره حس میکنم فقط جئون جونگ کوک باخبره...یعنی زندس؟! دنبالشو باز بگیرم؟! اینو من اسمشو قبلا شنیدم...از کی،برای چی...وای باید برم عمارت امشب کلی کاره...آدرسم بدم ب اون جنده...
ساناکو از شرکت خارج شد
رفت سوار ماشینش و حرکت کرد سمت عمارت
۴۶.۶k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.