پارت(¹²)
پارت(¹²)
یونا: ن زیاد خب بیاین بریم
جیمین ویو:/
وایییییی یونا چقد ناز بوددد دلم میخواست بخورمش ولی نمیشد
اگه اون بهم علاقه مند نباشه چی ؟؟
اگه منو دوست نداشته باشه چی ؟؟
ولش کن
امروز گفتم اگه شد و امکانش پیش اومد به یونا اعتراف کنم یا ردم میکنه یا قبول
ولش کن
رفتیم سمت ترن هوایی
ته ۸ تا بلیط گرفت و اومد .
یونا ویو:/
وای نههههه من از ارتفاع میترسم حالا چیکار کنم
جیمین. دیدم یونا رفته تو خودش
جیمین: یونا؟؟؟یونا؟؟
یونا: ب.....بل....بله؟؟
جیمین: چیزی شده؟؟
یونا:ن.... نه
جیمین: نکنه از ارتفاع میترسی که اینطوری شدی؟؟
یونا:ن.....نه نمیترسم بریم
رفتیم سوار ترن شدیم منو جیمین کنار هم بودیم
جیمین: اگه ترسیدی دست منو فشار بده باشه؟؟
یونا: باشه
دستگاه حرکت کرد منم چشامو بستمو دست جیمینو تا زور داشتم فشار دادم
بعد دودقیقه:/
از ترن هوایی پیاده که شدیم نگاهم افتاد به دست جیمین
یونا:هییییییییییییی وای ننننننن
اعضا:: چی شده یونا؟؟
یونا: ج.....جیمین د.....دستت؟؟؟
یونا خواست گریه کنه با ناخنش دست جیمینو اونقد چنگ انداخته بود که خون ازش میومد
جیمین: عااااااا هیچی نیست بابا ولش کن
یونا:*ی زره بلند*چی چیو هیچی نیس وایسا همینجا تا بیام
یونا رفت بند گرفت اورد دست جیمینو بست
یونا: من ..... من معذرت میخوام
جیمین: گفدم که هیچی نیس ولش کن
ی ساعت بعد:/
کلی بازس کردیم خیلی خوش گذشت
احساس میکنم گلوم درد میکنه حس سرما دارم
جیمین ویو:/
تو این ی ساعت یونا هی عطسه میکنه
فک کنم سرما خورده
کوک: یوناااا......یوناااا...... حالت خوبه دختر؟؟؟
یونا: .عا عاره خوبم چیزی نیس
جین: چی میگی ت رنگت مث گچ سفید شده
جین به دست یونا دست زد
جین: بدنتم که یخ کرده
به پیشونیش دست زد
_ تبم که داری بعد میگی چیزی نیس؟؟
جیهوپ: بریم دکتر؟؟؟
یونا: ن لازم نیست بخدا من حالم خوبه
جیمین: *ی زره داد* همین الان میری دکتر کسیم چیزی نمیگه
یونا. از دادش ترسیم و چیزی نگفتم اخه من از دکتر و امپول میترسم ولی به روی خودم نیاوردمو چیزی نگفتم جیمین اعضارو راهی کرد و
رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم به سمت بیمارستان
یونا: ن زیاد خب بیاین بریم
جیمین ویو:/
وایییییی یونا چقد ناز بوددد دلم میخواست بخورمش ولی نمیشد
اگه اون بهم علاقه مند نباشه چی ؟؟
اگه منو دوست نداشته باشه چی ؟؟
ولش کن
امروز گفتم اگه شد و امکانش پیش اومد به یونا اعتراف کنم یا ردم میکنه یا قبول
ولش کن
رفتیم سمت ترن هوایی
ته ۸ تا بلیط گرفت و اومد .
یونا ویو:/
وای نههههه من از ارتفاع میترسم حالا چیکار کنم
جیمین. دیدم یونا رفته تو خودش
جیمین: یونا؟؟؟یونا؟؟
یونا: ب.....بل....بله؟؟
جیمین: چیزی شده؟؟
یونا:ن.... نه
جیمین: نکنه از ارتفاع میترسی که اینطوری شدی؟؟
یونا:ن.....نه نمیترسم بریم
رفتیم سوار ترن شدیم منو جیمین کنار هم بودیم
جیمین: اگه ترسیدی دست منو فشار بده باشه؟؟
یونا: باشه
دستگاه حرکت کرد منم چشامو بستمو دست جیمینو تا زور داشتم فشار دادم
بعد دودقیقه:/
از ترن هوایی پیاده که شدیم نگاهم افتاد به دست جیمین
یونا:هییییییییییییی وای ننننننن
اعضا:: چی شده یونا؟؟
یونا: ج.....جیمین د.....دستت؟؟؟
یونا خواست گریه کنه با ناخنش دست جیمینو اونقد چنگ انداخته بود که خون ازش میومد
جیمین: عااااااا هیچی نیست بابا ولش کن
یونا:*ی زره بلند*چی چیو هیچی نیس وایسا همینجا تا بیام
یونا رفت بند گرفت اورد دست جیمینو بست
یونا: من ..... من معذرت میخوام
جیمین: گفدم که هیچی نیس ولش کن
ی ساعت بعد:/
کلی بازس کردیم خیلی خوش گذشت
احساس میکنم گلوم درد میکنه حس سرما دارم
جیمین ویو:/
تو این ی ساعت یونا هی عطسه میکنه
فک کنم سرما خورده
کوک: یوناااا......یوناااا...... حالت خوبه دختر؟؟؟
یونا: .عا عاره خوبم چیزی نیس
جین: چی میگی ت رنگت مث گچ سفید شده
جین به دست یونا دست زد
جین: بدنتم که یخ کرده
به پیشونیش دست زد
_ تبم که داری بعد میگی چیزی نیس؟؟
جیهوپ: بریم دکتر؟؟؟
یونا: ن لازم نیست بخدا من حالم خوبه
جیمین: *ی زره داد* همین الان میری دکتر کسیم چیزی نمیگه
یونا. از دادش ترسیم و چیزی نگفتم اخه من از دکتر و امپول میترسم ولی به روی خودم نیاوردمو چیزی نگفتم جیمین اعضارو راهی کرد و
رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم به سمت بیمارستان
۵۴.۴k
۱۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.