𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁷⁵
+″وقتی بیدار شدم داخل بغل جونگ کوک بودم...آه! واقعا فکر کردن به دیشب باعث میشه دلم بخواد از خجالت آب بشم برو تو زمین..توی افکارم غرق بودم که تخت تکونخورد″
-مادرت میخواد بره...و تو هنوز خوابی؟(خنده)
+چییزه!بلند شدم!
پا شدم و لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین که با مامانم و اِما رو به رو شدم
+ایکاش بیشتر میموندین
م.ت: میایم دوباره(لبخند)
بعد از بغل کردن مامانم و اما جونگ کوک به سربازا دستور داد که ببرنشون خونه...بزار حالا که زود بیدار شدم خودم صبحانه رو آماده کنم
+شاهزاده...اون نه ببخشید سر.....
-لازم نیست رسمی صحبت کنی..از همون اول لازم نبود
+راحت تره...خب اون سری از شیرینی و کیکام امتحان نکردی...ولی کیکای اون دختره ی چشم قورباغه ایی زشتو خوردی!
-منظورت... منظورت اولیویاست؟(خنده)
+همون! میخوام کیک درست کنم باید واسه صبحانه باشی
-باشه...بانوی من(خنده)
+(خنده)
رفتم توی اشپز خونه و به مواد لازم برای درست کردن شیرینی و کیکارو ندیمه ها برام اوردن
+خب شروع میکنیم(لبخند)
تقریباً یه ساعت گذشت و کیک هام اماده شدن خیلییی ذوق دارم
..........
×واییی ا.ت نمیدونستی چند روز بود هوس شیرینی هاتو کرده بودممممم ممنونمم(ذوق)
+بخور نوش جونت گوشت بشه به تن تو و دخترت(خنده)
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁷⁵
+″وقتی بیدار شدم داخل بغل جونگ کوک بودم...آه! واقعا فکر کردن به دیشب باعث میشه دلم بخواد از خجالت آب بشم برو تو زمین..توی افکارم غرق بودم که تخت تکونخورد″
-مادرت میخواد بره...و تو هنوز خوابی؟(خنده)
+چییزه!بلند شدم!
پا شدم و لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین که با مامانم و اِما رو به رو شدم
+ایکاش بیشتر میموندین
م.ت: میایم دوباره(لبخند)
بعد از بغل کردن مامانم و اما جونگ کوک به سربازا دستور داد که ببرنشون خونه...بزار حالا که زود بیدار شدم خودم صبحانه رو آماده کنم
+شاهزاده...اون نه ببخشید سر.....
-لازم نیست رسمی صحبت کنی..از همون اول لازم نبود
+راحت تره...خب اون سری از شیرینی و کیکام امتحان نکردی...ولی کیکای اون دختره ی چشم قورباغه ایی زشتو خوردی!
-منظورت... منظورت اولیویاست؟(خنده)
+همون! میخوام کیک درست کنم باید واسه صبحانه باشی
-باشه...بانوی من(خنده)
+(خنده)
رفتم توی اشپز خونه و به مواد لازم برای درست کردن شیرینی و کیکارو ندیمه ها برام اوردن
+خب شروع میکنیم(لبخند)
تقریباً یه ساعت گذشت و کیک هام اماده شدن خیلییی ذوق دارم
..........
×واییی ا.ت نمیدونستی چند روز بود هوس شیرینی هاتو کرده بودممممم ممنونمم(ذوق)
+بخور نوش جونت گوشت بشه به تن تو و دخترت(خنده)
۳.۲k
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.