اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
پارت بیستم (آخر)
____________
ویو جیمین
در اتاق سولهی رو باز کرد ...نگاهش به قاب عکس روی میز افتاد...عکس سولهی و یونگی بود ...آروم قاب عکس برداشت و روی عکس سولهی دستی کشید
#یعنی آنقدر راحت از دستت دادم؟!
قاب عکس رو توی دستش گرفت و از خونه اومد بیرون ...
پرش زمانی به چند ماه بعد ...
یه روز دیگه بدون اهمیت وارد شرکت شد افراد با دیدنش احترام گذاشتن...آروم سری تکان داد و وارد دفتر رئیس شد ...هنوز چند ساعتی نگذشته بود که در زده شد ...
#بله؟!
&آقای پارک یه خانومی اومده میگه با شما کار دارن
#با من؟!...نگفت کیه؟!
&خیر...
#بگو تا چند دقیقه دیگه بیاد داخل
&چشم ...
سرش رو دوباره روی برگه ها گذاشت در حال امضا کردن و بستن قرارداد جدید بود که عطر زنانه ای همراه با صدای کفش پاشنه بلند داخل اتاق پیچید ...سرش رو بالا نیاورد
@س،سلام...
با صدای دختر روبرو سرش رو بالا آورد با دیدن چهره فرد روبرو تعجب کرد ...
#س،سلام...اینجا چیکار میکنی؟!
@اومدم جواب حرف نه ماه پیش رو بدم ...
#حرف؟!
@گفتی دوسم داری !
#آ،آها ...
@دوست دارم پارک جیمین (لبخند)...
#م،منم دوست دارم مین سولهی (لبخند)
همون موقع یونگی و ا.ت وارد اتاق شدند
∆یونگی:که خواهر من رو دوست داری نه؟!
#ی،یونگی هیونگ....من...آره دوسش دارم ...
یونگی چشماش رو نازک کرد
∆که دوسش داری
#غ،غلط کردم !
یونگی خنده بلندی کرد
∆پسر انقدر از من میترسی؟!
یونگی جیمین رو بغل کرد
∆با خواهرم بد رفتاری کنی کلت رو میکنم
#به روی چشم هیونگ!....
ویو راوی ...
خب جیمین و سولهی هم که بهم رسیدند بهتره تو زندگیشون دخالت نکنیم !...
ا.ت برای خودش یه خونه خرید و یه شرکت کوچیک تاسیس کرد که بعد از چند سال معروف شد ...یونگی هم که مامور FBI بود و دیگه خودتون بدونید ...دلیل تو جنگل زندگی کردنش هم به خاطر یه مدرسه ساده نبود....اون دنبال همون پیر زن اردوگاه متروکه میگشت ...یادتون که نرفته؟!...منتظر بهترین فرصت برای دستگیری اون پیرزن عجیب و غریب بود...تهیونگ و ا.ت هم که...هر کدوم طرف خودشون رو رفتند ...این فیک رو نوشتم تا بهتون بگم اینکه هرسری به یه نفر اعتماد کنی کار درستی نیست ! شاید اعتماد کردن به بعضی آدم ها کار درستی باشه اما به همشون نه...اعتماد کردن به بعضی ها دوباره مثل پودر کردن تیکه های قلبی که جایی برای زخم کردن دوباره نداره...تو زندگیتون خیلی راحت اعتماد نکنید !
بزرگترین اشتباهی که میتونید تو زندگیتون انجام بدید اعتماد هست !
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
پایان ...
امیدوارم خوشتون اومده باشه بابت همه تاخیر ها ببخشید ...دوستون دارم :)
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#TAEHYUNG
پارت بیستم (آخر)
____________
ویو جیمین
در اتاق سولهی رو باز کرد ...نگاهش به قاب عکس روی میز افتاد...عکس سولهی و یونگی بود ...آروم قاب عکس برداشت و روی عکس سولهی دستی کشید
#یعنی آنقدر راحت از دستت دادم؟!
قاب عکس رو توی دستش گرفت و از خونه اومد بیرون ...
پرش زمانی به چند ماه بعد ...
یه روز دیگه بدون اهمیت وارد شرکت شد افراد با دیدنش احترام گذاشتن...آروم سری تکان داد و وارد دفتر رئیس شد ...هنوز چند ساعتی نگذشته بود که در زده شد ...
#بله؟!
&آقای پارک یه خانومی اومده میگه با شما کار دارن
#با من؟!...نگفت کیه؟!
&خیر...
#بگو تا چند دقیقه دیگه بیاد داخل
&چشم ...
سرش رو دوباره روی برگه ها گذاشت در حال امضا کردن و بستن قرارداد جدید بود که عطر زنانه ای همراه با صدای کفش پاشنه بلند داخل اتاق پیچید ...سرش رو بالا نیاورد
@س،سلام...
با صدای دختر روبرو سرش رو بالا آورد با دیدن چهره فرد روبرو تعجب کرد ...
#س،سلام...اینجا چیکار میکنی؟!
@اومدم جواب حرف نه ماه پیش رو بدم ...
#حرف؟!
@گفتی دوسم داری !
#آ،آها ...
@دوست دارم پارک جیمین (لبخند)...
#م،منم دوست دارم مین سولهی (لبخند)
همون موقع یونگی و ا.ت وارد اتاق شدند
∆یونگی:که خواهر من رو دوست داری نه؟!
#ی،یونگی هیونگ....من...آره دوسش دارم ...
یونگی چشماش رو نازک کرد
∆که دوسش داری
#غ،غلط کردم !
یونگی خنده بلندی کرد
∆پسر انقدر از من میترسی؟!
یونگی جیمین رو بغل کرد
∆با خواهرم بد رفتاری کنی کلت رو میکنم
#به روی چشم هیونگ!....
ویو راوی ...
خب جیمین و سولهی هم که بهم رسیدند بهتره تو زندگیشون دخالت نکنیم !...
ا.ت برای خودش یه خونه خرید و یه شرکت کوچیک تاسیس کرد که بعد از چند سال معروف شد ...یونگی هم که مامور FBI بود و دیگه خودتون بدونید ...دلیل تو جنگل زندگی کردنش هم به خاطر یه مدرسه ساده نبود....اون دنبال همون پیر زن اردوگاه متروکه میگشت ...یادتون که نرفته؟!...منتظر بهترین فرصت برای دستگیری اون پیرزن عجیب و غریب بود...تهیونگ و ا.ت هم که...هر کدوم طرف خودشون رو رفتند ...این فیک رو نوشتم تا بهتون بگم اینکه هرسری به یه نفر اعتماد کنی کار درستی نیست ! شاید اعتماد کردن به بعضی آدم ها کار درستی باشه اما به همشون نه...اعتماد کردن به بعضی ها دوباره مثل پودر کردن تیکه های قلبی که جایی برای زخم کردن دوباره نداره...تو زندگیتون خیلی راحت اعتماد نکنید !
بزرگترین اشتباهی که میتونید تو زندگیتون انجام بدید اعتماد هست !
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
پایان ...
امیدوارم خوشتون اومده باشه بابت همه تاخیر ها ببخشید ...دوستون دارم :)
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#fake#TAEHYUNG
۱۲.۰k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.