پارت پنجاه....
#پارت پنجاه....
#کامین...
بعد از رفتن کارین و جانان توی سالن منم رفتم تا یکی دیگه نیومده برم یه لباس بپوشم....
#جانان....
واقعا از دیدن یهویی کارین و اون جیغش منم از ترس یه جیغ زدم....ولی بعد که اون سیلی رو به کامین زدم واقعا خندم گرفته بود و اون اصلا یه موضع نداشت و از این شاخه به اون شاخه میپرید ولی خیلی دختر...نه نه خانم خوبی بود. و پایه...
با هم به سمت سالن رفتیم و فک کنم کامین هم رفت لباس بپوشه بدبخت فک کنم سکته کرده بود با جیغ ما ...
کارین: وای دختر من خیلی خوشحالم تو اینجایی...
من: ممنون عزیزم...
کارین: برو بابا چرا این قدر رسمی حرف میزنی راحت باش بابا...مگم تو رو چه جوری کارن راه داده توی عمارت...
من: اممم...میشه راجب این حرفی نزنیم...
کارین که انگار متوجه ناراحتی من شد چیزی نگفت و سری تکون داد...
کارین اومد حرفی بزنه که یهو صدای کامین اومد ...
کامین : هی شما دوتا چی میگین؟؟؟ پاشیو کارین بریم یه کاری کنیم که ادرنالینم واقعا اومده پایین...
کارین : هی چی میگی گلم چه کاری گلم....
کامین: هی نمیخواد چشم و ابرو بیای ایشون از من تو هم بدترن....
کارین : چه طوری ...
کامین هم تمام بلاهایی که اون روز سر کارن و نگهبان ها در اورده بودم رو واسش تعریف کرد و کارین خندید....
کارین: وای دختر تو محشری....خخخخخ...موردم بابا از خنده ...میگم جانان از کارن نترسیدی...
من: والا ترس که دوسه تا سکته کردم ولی تقصیر خودش بود خودش شروع کرد...
کامین: بله کارن بخاطر صحبت با من مجبور کرد تا صبح لباس اتو بکشه...
کارین: من که خواهرشم تا حالا جرئت نکردم سرش بلایی بیارن...
تو همین بین بود که در سالن باز شد و .....
#کارن ....
اومدم بیار خونه که گوشیم زنگ خورد ...
نگاهی کردم که اسم عمو افتاد روی گوشی ...
من: سلام عمو جون بفرمایید...
عمو: سلام پسر اخموم چطوری جیگر ...بعدش خندید..
من: عمو این چه طرزه کجای من اخموئه....حالا چه کاری داشتین...
عمو: والا میخواستم قدم رنجه کنم کنم و بهتون لطف کنم امشب شام رو با من بخورین...
من خندیدم و گفتم: چشم همو جان تشریف بیارین اتفاقا کارین و تیام هم هستن...
عمو : میگم کارن من ماشین نمیخوام بیارم بیا دنبالم....و افتخار راننده من بودن و نصیب خودت بکن.....
من: چشم میام دنبالتون خونه اید دیگه....
عمو : اره خونه ام بیا دنبالم....
چشم خداحافظتون....
عمو: بابای گلم....
خندیدم و گوشی رو قطع کردم ....
عمو تنها ادمی بود که من نمی تونستم باهاش باشم و نخندم....
اون ما رو بزرگ کرده بود مجرد بود با این که سنش بالا بود
ما روی اون و بابا رفته بودیم که شوخ طبع بودیم....عمو با این سنش بازم شوخیای این جوری با ما میکرد و مثل جوون ها رفتار میکرد ...راهم رو به سمت خونش کج کردم و رفتم دنبالش...
شبتون لاکچری.....😄
#کامین...
بعد از رفتن کارین و جانان توی سالن منم رفتم تا یکی دیگه نیومده برم یه لباس بپوشم....
#جانان....
واقعا از دیدن یهویی کارین و اون جیغش منم از ترس یه جیغ زدم....ولی بعد که اون سیلی رو به کامین زدم واقعا خندم گرفته بود و اون اصلا یه موضع نداشت و از این شاخه به اون شاخه میپرید ولی خیلی دختر...نه نه خانم خوبی بود. و پایه...
با هم به سمت سالن رفتیم و فک کنم کامین هم رفت لباس بپوشه بدبخت فک کنم سکته کرده بود با جیغ ما ...
کارین: وای دختر من خیلی خوشحالم تو اینجایی...
من: ممنون عزیزم...
کارین: برو بابا چرا این قدر رسمی حرف میزنی راحت باش بابا...مگم تو رو چه جوری کارن راه داده توی عمارت...
من: اممم...میشه راجب این حرفی نزنیم...
کارین که انگار متوجه ناراحتی من شد چیزی نگفت و سری تکون داد...
کارین اومد حرفی بزنه که یهو صدای کامین اومد ...
کامین : هی شما دوتا چی میگین؟؟؟ پاشیو کارین بریم یه کاری کنیم که ادرنالینم واقعا اومده پایین...
کارین : هی چی میگی گلم چه کاری گلم....
کامین: هی نمیخواد چشم و ابرو بیای ایشون از من تو هم بدترن....
کارین : چه طوری ...
کامین هم تمام بلاهایی که اون روز سر کارن و نگهبان ها در اورده بودم رو واسش تعریف کرد و کارین خندید....
کارین: وای دختر تو محشری....خخخخخ...موردم بابا از خنده ...میگم جانان از کارن نترسیدی...
من: والا ترس که دوسه تا سکته کردم ولی تقصیر خودش بود خودش شروع کرد...
کامین: بله کارن بخاطر صحبت با من مجبور کرد تا صبح لباس اتو بکشه...
کارین: من که خواهرشم تا حالا جرئت نکردم سرش بلایی بیارن...
تو همین بین بود که در سالن باز شد و .....
#کارن ....
اومدم بیار خونه که گوشیم زنگ خورد ...
نگاهی کردم که اسم عمو افتاد روی گوشی ...
من: سلام عمو جون بفرمایید...
عمو: سلام پسر اخموم چطوری جیگر ...بعدش خندید..
من: عمو این چه طرزه کجای من اخموئه....حالا چه کاری داشتین...
عمو: والا میخواستم قدم رنجه کنم کنم و بهتون لطف کنم امشب شام رو با من بخورین...
من خندیدم و گفتم: چشم همو جان تشریف بیارین اتفاقا کارین و تیام هم هستن...
عمو : میگم کارن من ماشین نمیخوام بیارم بیا دنبالم....و افتخار راننده من بودن و نصیب خودت بکن.....
من: چشم میام دنبالتون خونه اید دیگه....
عمو : اره خونه ام بیا دنبالم....
چشم خداحافظتون....
عمو: بابای گلم....
خندیدم و گوشی رو قطع کردم ....
عمو تنها ادمی بود که من نمی تونستم باهاش باشم و نخندم....
اون ما رو بزرگ کرده بود مجرد بود با این که سنش بالا بود
ما روی اون و بابا رفته بودیم که شوخ طبع بودیم....عمو با این سنش بازم شوخیای این جوری با ما میکرد و مثل جوون ها رفتار میکرد ...راهم رو به سمت خونش کج کردم و رفتم دنبالش...
شبتون لاکچری.....😄
۲۲.۰k
۲۰ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.