عشق پنها p1
عشق پنها p1
انیا:احساس میکنم همش داره منو نگاه میکنه ولی وقتی برمیگردم داره به دفترش نگاه میکنه دامیان؛:چرا وسط کلاس بهش نگاه میکنم؟ نکنه بفهمه چه احساسی نسبت بهش دارم؟ (انیا به دامیان نگاه میکنه دامیان سریع به دفترش نگاه میکنه) انیا:نه انگار توهم زدم اصلا به من نگاه نمیکنه. دامیان:لعنتی! یعنی فهمید بهش نگاه میکردم؟ )(وقت غذا).....
(این داستان ادامه دارد خوشتون اومد اولین باری بود که فیک مینوشتم🌹)
انیا:احساس میکنم همش داره منو نگاه میکنه ولی وقتی برمیگردم داره به دفترش نگاه میکنه دامیان؛:چرا وسط کلاس بهش نگاه میکنم؟ نکنه بفهمه چه احساسی نسبت بهش دارم؟ (انیا به دامیان نگاه میکنه دامیان سریع به دفترش نگاه میکنه) انیا:نه انگار توهم زدم اصلا به من نگاه نمیکنه. دامیان:لعنتی! یعنی فهمید بهش نگاه میکردم؟ )(وقت غذا).....
(این داستان ادامه دارد خوشتون اومد اولین باری بود که فیک مینوشتم🌹)
۳.۶k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.