مادرت را ببخش دخترکم
مادرت را ببخش دخترکم
شعر آتش به خانه اش زده است
روزگارش شبیه گنجشکی ست
که سموری به لانه اش زده است
بین انبوهی از تفاوت ها
شاعران درد مشترک دارند
مثل ظرفی عتیقه زیبایند
منتهی از درون ترک دارند
آفت شعر را بکش در خود
نکشی کل باغ می میرد
لاکپشتی که روی لاک افتاد
زیر خورشید داغ می میرد
دخترم فرض کن که جادوگر
یک طلسم سیاه آورده
کوچه ی خلوت خیالت را
برده و چار راه آورده
مثلا فرض کن خدایت را
گاه غولی سیاه می بینی
در همین گیر و دار گرگی را
بره ای بی پناه می بینی
ناگهان شکل واژه می گیرند
همه ی چیزهای دور و برت
سطری از شعر می شود حتی
آن لباس نشسته ی پدرت
مادرت آن نهال کوچک بود
که به فصل جوانه اش نرسید
تا قیامت کلاغ قصه ی من
شعر گفت و به خانه اش نرسید
#رویاابراهیمی
#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
شعر آتش به خانه اش زده است
روزگارش شبیه گنجشکی ست
که سموری به لانه اش زده است
بین انبوهی از تفاوت ها
شاعران درد مشترک دارند
مثل ظرفی عتیقه زیبایند
منتهی از درون ترک دارند
آفت شعر را بکش در خود
نکشی کل باغ می میرد
لاکپشتی که روی لاک افتاد
زیر خورشید داغ می میرد
دخترم فرض کن که جادوگر
یک طلسم سیاه آورده
کوچه ی خلوت خیالت را
برده و چار راه آورده
مثلا فرض کن خدایت را
گاه غولی سیاه می بینی
در همین گیر و دار گرگی را
بره ای بی پناه می بینی
ناگهان شکل واژه می گیرند
همه ی چیزهای دور و برت
سطری از شعر می شود حتی
آن لباس نشسته ی پدرت
مادرت آن نهال کوچک بود
که به فصل جوانه اش نرسید
تا قیامت کلاغ قصه ی من
شعر گفت و به خانه اش نرسید
#رویاابراهیمی
#دلنوشته_های_کوچه_پشتی
https://telegram.me/joinchat/BYIBETypQYYlvvnrZeAdZA
۱.۴k
۱۵ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.