part2
part2
و یونگی با داد گفت: ات اگه تا5دقیقه دیگه خونه نباشی فردا طلاقت میدم
هوپی: چطور جرعت میکنی اینجوری با ات صحبت میکنی(با خشم و داد)
ات گربه هاش شدید تر شد
یونگی: زندگی منو اته به کسی هم مربوط نیست
هوپی: منم با ات میام خونه ببینم چیکار میکنی
و هوپی گوشیو قطع کرد. ات خیلی گریه میکرد که یهو حالش بد شد هوپی سریع یا نگرانی ات رو برد بیمارستان
پرش به بیمارستان
سریع رسیدن به بیمارستان و هوپی برای ات یه اتاق داخل بیمارستان اجار کرد
بعد یونگی زنگ زد روی گوشی هوپی
یونگی: جی هوپ این همه وقت کجایی با ات(با داد)
هوپی با داد و گریه گفت: ات حالش بده
یونگی: فقط بگو کدوم بیمارستانی
هوپی: مکه برات مهمه
یونگی: اون زنه منه یادت نیس!
بعدش هوپی گوشیو قطع کرد و لوکیشنو برای یونگی فرستاد. یونگی خیلی سریع خودشو رسوند بیمارستان. وقتی رسید توی اتاق و ات رو دید گریش گرفت هوپی اونجارو ترک کرد و رفت پشت در ببینه یونگی چیکار میکنه. یونگی روبروی تخت ات زانو زد و با داد و گریه گفت: ات همش تقصیر من بود لطفا تنهام نزار هی تکرار میکرد و گریه هاش هی بیشتر میشد صبح شد و یونگی خوابش برده بود. هوپی هم اومد داخل اتاق(هوپی بعد از گریه های یونگی رفت خونه خودش)
هوپی یونگیو دید که خوابه بعدش رفت پیش ات و موهای ات رو نوازش میکرد. یونگی بیدار شد و رفت صبحونه اورد. ات هم کم کم چشماشو باز کرد سریع یونگی رفت به پرستارا گفت و پرستارا هم اومدن
پرستار: حال خانم ات خوبه فقط نباید زیاد گریه کنه و استرس بهش وارد بشه و باید خیلی مهربون باهاش رفتار بشه یونگی هم گفت: ممنون خانم
بعد پرستار رفت بیرون. ات و یونگی و هوپی باهم صبحونه خوردن
یونگی: ات حالت خوبه؟!(تقریبا نگران)
ات: واقعا برات خیلی مهمه(سرد)
یونگی: یادت رفته تو زن منی!
ات: حالم خوبه نگران نباش
هوپی:ببخشید کار برام پیش اومده ببخشید ات باید برم فعلا
ات: اشکال نداره
یونگی: ات وقتی خوب شدی نظرت چیه بریم ساحل
ات: من از ساحل خاطرات خوبی ندارم
یونگی: ات چرا سعی میکنی ازم دوری کنی؟
ات: مگه یادت نرفته باهم قهر بودیم!
یونگی: بیا همشو پاک کنیم
بعدش یونگی ات رو بغل کرد
ات: یونگی کی مرخص میشوم؟
یونگی: هروقت تو بخای
ات: الان
یونگی: باشه الان من کارای ترخیصتو انجام میدم
بعدش ات مرخص شد و از بیمارستان رفتن بیرون
بعدش باهم رفتن ویلایی که همه اعضا بودن. همه اعضا به ات یک دسته گل رز دادن
(ات گل رز دوست داره)
باهم حرف میزدن و میخندیدن
ات: یونگی دلم میخواد تا فردا اینجا با اعضا خوش بگذرونم
یونگی: هرچی تو بخوای
و یونگی با داد گفت: ات اگه تا5دقیقه دیگه خونه نباشی فردا طلاقت میدم
هوپی: چطور جرعت میکنی اینجوری با ات صحبت میکنی(با خشم و داد)
ات گربه هاش شدید تر شد
یونگی: زندگی منو اته به کسی هم مربوط نیست
هوپی: منم با ات میام خونه ببینم چیکار میکنی
و هوپی گوشیو قطع کرد. ات خیلی گریه میکرد که یهو حالش بد شد هوپی سریع یا نگرانی ات رو برد بیمارستان
پرش به بیمارستان
سریع رسیدن به بیمارستان و هوپی برای ات یه اتاق داخل بیمارستان اجار کرد
بعد یونگی زنگ زد روی گوشی هوپی
یونگی: جی هوپ این همه وقت کجایی با ات(با داد)
هوپی با داد و گریه گفت: ات حالش بده
یونگی: فقط بگو کدوم بیمارستانی
هوپی: مکه برات مهمه
یونگی: اون زنه منه یادت نیس!
بعدش هوپی گوشیو قطع کرد و لوکیشنو برای یونگی فرستاد. یونگی خیلی سریع خودشو رسوند بیمارستان. وقتی رسید توی اتاق و ات رو دید گریش گرفت هوپی اونجارو ترک کرد و رفت پشت در ببینه یونگی چیکار میکنه. یونگی روبروی تخت ات زانو زد و با داد و گریه گفت: ات همش تقصیر من بود لطفا تنهام نزار هی تکرار میکرد و گریه هاش هی بیشتر میشد صبح شد و یونگی خوابش برده بود. هوپی هم اومد داخل اتاق(هوپی بعد از گریه های یونگی رفت خونه خودش)
هوپی یونگیو دید که خوابه بعدش رفت پیش ات و موهای ات رو نوازش میکرد. یونگی بیدار شد و رفت صبحونه اورد. ات هم کم کم چشماشو باز کرد سریع یونگی رفت به پرستارا گفت و پرستارا هم اومدن
پرستار: حال خانم ات خوبه فقط نباید زیاد گریه کنه و استرس بهش وارد بشه و باید خیلی مهربون باهاش رفتار بشه یونگی هم گفت: ممنون خانم
بعد پرستار رفت بیرون. ات و یونگی و هوپی باهم صبحونه خوردن
یونگی: ات حالت خوبه؟!(تقریبا نگران)
ات: واقعا برات خیلی مهمه(سرد)
یونگی: یادت رفته تو زن منی!
ات: حالم خوبه نگران نباش
هوپی:ببخشید کار برام پیش اومده ببخشید ات باید برم فعلا
ات: اشکال نداره
یونگی: ات وقتی خوب شدی نظرت چیه بریم ساحل
ات: من از ساحل خاطرات خوبی ندارم
یونگی: ات چرا سعی میکنی ازم دوری کنی؟
ات: مگه یادت نرفته باهم قهر بودیم!
یونگی: بیا همشو پاک کنیم
بعدش یونگی ات رو بغل کرد
ات: یونگی کی مرخص میشوم؟
یونگی: هروقت تو بخای
ات: الان
یونگی: باشه الان من کارای ترخیصتو انجام میدم
بعدش ات مرخص شد و از بیمارستان رفتن بیرون
بعدش باهم رفتن ویلایی که همه اعضا بودن. همه اعضا به ات یک دسته گل رز دادن
(ات گل رز دوست داره)
باهم حرف میزدن و میخندیدن
ات: یونگی دلم میخواد تا فردا اینجا با اعضا خوش بگذرونم
یونگی: هرچی تو بخوای
۸.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.