تو بهترینی
تو بهترینی
پارت10
رفتم زیر پتو که حس کردم صدای بردیا دخترونه شده
از زیر پتو اومد بیرون که دیدم دلارام روبه روبه رومه
دلارام:اوا اوا نمیخوای از خواب بیدار بشی
پشت سرمو نگاه کردم خبری از بردیا نبود
اوا:بردیا کوش
دلارام:اوا سر صبحی داری چرتو پرت میگی ها بردیا ساعت 12 اینجا چیکار بکنه
اوا:وای همش خواب بود
دلارام:چی زر میزنی
اوا:هیچی بابا خواب دیدم با بردیا خوابیدم
دلارام:اسکلی چیزی هستی برای چی باید بیاد با تو بخوابه؟
یه دونه میزه پس کلم و از اتاق میره بیرون
وای این چه خوابی بود دیدم
مثل همیشا صبحونه خوردم دلارام هم رفت
گوشیم رو ورداشتم رفتم توی اینستا که کلی هیت گرفته بود وای خسته شده بودم دلم میخواست گریه کنم ولی امروز باید میرفتم مهمون نباید صورت زیبام خراب بشه
گوشی رو پرت کردم روی مبل لباس پوشیدم سویچ بنزم رو از روی میز ورداشتم رفتم پایین سوار ماشین شدم رفتم کافه نشستم خلوت بود که یه پسره اومد جلوم نشست
پسره:سلام خانم رادان من طرفدار شما هستم میشه باهم عکس بگیریم
اوا:حتما
پسره اومد نزدیک که عکس بگیره که دستش رفت روی پام هیچی نگفتم که اون یکی دستشم گذاشت روی شونم
پسره:بدنه خوبی داری(اروم)
اوا:میشه یه کوچولو فاصله بگیرین
پسره:نه
از این حرفش تعجب کردم که دیگه واقعا داشت نزدیکم میشد که یهویی پسره بلند اخ گفت و رفت رومو برگردوندم دیدم پارسا هست
پارسا:سلام
اوا:سلام اینجا چیکار میکنی؟
پارسا:کافمه
اوا:واقعا؟
پارسا:اره....اوا تو وقکی سلبریتی هستی و میدونی از این اشغالا توی جامعه هست چرا بادیگارد نمیگیری؟
اوا:بادیگارد دارم ولی امروز خواستم خودم تنهایی بیام
بردیا:از این به بعد ارجا خواشتی بری به خودم بگو باهات میام
اوا:اخه شما تو زحمت میوفتین
بردیا:اشکال نداره
اوا:ممنونم....
پارت10
رفتم زیر پتو که حس کردم صدای بردیا دخترونه شده
از زیر پتو اومد بیرون که دیدم دلارام روبه روبه رومه
دلارام:اوا اوا نمیخوای از خواب بیدار بشی
پشت سرمو نگاه کردم خبری از بردیا نبود
اوا:بردیا کوش
دلارام:اوا سر صبحی داری چرتو پرت میگی ها بردیا ساعت 12 اینجا چیکار بکنه
اوا:وای همش خواب بود
دلارام:چی زر میزنی
اوا:هیچی بابا خواب دیدم با بردیا خوابیدم
دلارام:اسکلی چیزی هستی برای چی باید بیاد با تو بخوابه؟
یه دونه میزه پس کلم و از اتاق میره بیرون
وای این چه خوابی بود دیدم
مثل همیشا صبحونه خوردم دلارام هم رفت
گوشیم رو ورداشتم رفتم توی اینستا که کلی هیت گرفته بود وای خسته شده بودم دلم میخواست گریه کنم ولی امروز باید میرفتم مهمون نباید صورت زیبام خراب بشه
گوشی رو پرت کردم روی مبل لباس پوشیدم سویچ بنزم رو از روی میز ورداشتم رفتم پایین سوار ماشین شدم رفتم کافه نشستم خلوت بود که یه پسره اومد جلوم نشست
پسره:سلام خانم رادان من طرفدار شما هستم میشه باهم عکس بگیریم
اوا:حتما
پسره اومد نزدیک که عکس بگیره که دستش رفت روی پام هیچی نگفتم که اون یکی دستشم گذاشت روی شونم
پسره:بدنه خوبی داری(اروم)
اوا:میشه یه کوچولو فاصله بگیرین
پسره:نه
از این حرفش تعجب کردم که دیگه واقعا داشت نزدیکم میشد که یهویی پسره بلند اخ گفت و رفت رومو برگردوندم دیدم پارسا هست
پارسا:سلام
اوا:سلام اینجا چیکار میکنی؟
پارسا:کافمه
اوا:واقعا؟
پارسا:اره....اوا تو وقکی سلبریتی هستی و میدونی از این اشغالا توی جامعه هست چرا بادیگارد نمیگیری؟
اوا:بادیگارد دارم ولی امروز خواستم خودم تنهایی بیام
بردیا:از این به بعد ارجا خواشتی بری به خودم بگو باهات میام
اوا:اخه شما تو زحمت میوفتین
بردیا:اشکال نداره
اوا:ممنونم....
۴.۰k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.