تو بهترینی
تو بهترینی
پارت12
رفتم توی کمد لباسامو نگاه کردم یه لباس داشت زیاد سکسی نبود ولی میشد پوشید یه لباس دیگه هم دراوردم انگار داشت لخت میگشتن همون لباسی که اول انتخاب کردم رو انداختم روی تخت یه ارایش غلیض هم کردم لباسمو پوشیدم از اتاق رفتم بیرون
دلارام:اووووو چه دافی
اوا:خوبه؟
دلارام:عالی همه میان سمتت که مختو بزنن
اوا:خوبه خوشحالم میتونم حرص بردیا رو در بیارم
زنگ زدم به پارسا
پارسا:جانم
اوا:پارسا کی میای من امادم
پارسا:الان میام دنبالت یک ربع دیگه بیا پایین
گوشی رو قطع کرد
دلارام:تو هنوزم از بردیا خوست میاد؟
اوا:نه
دلارام:تو گفتی منم باور کردم
مارسا زنگ زد به گوشیم
پارسا:اوا منتظرتم بیا پایین
با اسانسور رفتم پایین سوار ماشین شدم
پارسا:س..لا...م(داره به لباس اوا نگاه میکنه)
اوا:خوشگل شدم
پاریا:خیلی
اوا:خب بریم دیگه
پارسا راه افتاد منم موزیکای مورد علاقه خودمو گذاشتم زسیدیم
پارسا:پیاده شو رسیدیم
پیاده شدم دست پارسا رو گرفتم
اوا:مارسا اجازه میدی برم سمت پطرای دیگه
پارسا:اره هرجور راحتی ولی اگر کمک میخواستی سریع بهم زنگ بزن لازم نیست صحبت کنی
اوا:باشه
وارد شدیم همه پسرا داشتن به مننگاه میکردن پارسا با دوستاش حرف زد منم ازشون جدا شدم رفتم نشستم داشتم شراب میخوردم که یکی اومد سمتم
پسره:سلام
اوا:میشه مزاحم نشی
پسره:من دوست بردیا هستم یه نامه داد گفت بدم بهت
نامه رو گرفتم مچاله کردم داوم به پسره
اوا:بگو جوابش
پسره رفت منم تنها نشسته بود که فهمیدم یه پسره داره ازم عکس میگیره
اوا:چرا داری عکس میگیری
پسره:چقدر خوب میشه زیرش بزنیم خانم رادان ور مهمونی های +18
اوا:هرکاری دوست داری بکن
پسره:واقعا
پسره یهویی نزدیکم شد
اوا:چیکار داری میکنی اشغال
پسره:مگه نگفتی هر کاری دوست داری بکنم
اوا:برو عقب
ناشناس:اشغال بیا عقب...
پارت12
رفتم توی کمد لباسامو نگاه کردم یه لباس داشت زیاد سکسی نبود ولی میشد پوشید یه لباس دیگه هم دراوردم انگار داشت لخت میگشتن همون لباسی که اول انتخاب کردم رو انداختم روی تخت یه ارایش غلیض هم کردم لباسمو پوشیدم از اتاق رفتم بیرون
دلارام:اووووو چه دافی
اوا:خوبه؟
دلارام:عالی همه میان سمتت که مختو بزنن
اوا:خوبه خوشحالم میتونم حرص بردیا رو در بیارم
زنگ زدم به پارسا
پارسا:جانم
اوا:پارسا کی میای من امادم
پارسا:الان میام دنبالت یک ربع دیگه بیا پایین
گوشی رو قطع کرد
دلارام:تو هنوزم از بردیا خوست میاد؟
اوا:نه
دلارام:تو گفتی منم باور کردم
مارسا زنگ زد به گوشیم
پارسا:اوا منتظرتم بیا پایین
با اسانسور رفتم پایین سوار ماشین شدم
پارسا:س..لا...م(داره به لباس اوا نگاه میکنه)
اوا:خوشگل شدم
پاریا:خیلی
اوا:خب بریم دیگه
پارسا راه افتاد منم موزیکای مورد علاقه خودمو گذاشتم زسیدیم
پارسا:پیاده شو رسیدیم
پیاده شدم دست پارسا رو گرفتم
اوا:مارسا اجازه میدی برم سمت پطرای دیگه
پارسا:اره هرجور راحتی ولی اگر کمک میخواستی سریع بهم زنگ بزن لازم نیست صحبت کنی
اوا:باشه
وارد شدیم همه پسرا داشتن به مننگاه میکردن پارسا با دوستاش حرف زد منم ازشون جدا شدم رفتم نشستم داشتم شراب میخوردم که یکی اومد سمتم
پسره:سلام
اوا:میشه مزاحم نشی
پسره:من دوست بردیا هستم یه نامه داد گفت بدم بهت
نامه رو گرفتم مچاله کردم داوم به پسره
اوا:بگو جوابش
پسره رفت منم تنها نشسته بود که فهمیدم یه پسره داره ازم عکس میگیره
اوا:چرا داری عکس میگیری
پسره:چقدر خوب میشه زیرش بزنیم خانم رادان ور مهمونی های +18
اوا:هرکاری دوست داری بکن
پسره:واقعا
پسره یهویی نزدیکم شد
اوا:چیکار داری میکنی اشغال
پسره:مگه نگفتی هر کاری دوست داری بکنم
اوا:برو عقب
ناشناس:اشغال بیا عقب...
۵.۴k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.