در پشت غزلهای من ای یار کسی نیست

در پشت غزلهای من ای یار کسی نیست………
خوابند همه خفته بیدار کسی نیست!!!

در خانه تاریکتر از زندگی من ………
جز سایه تنهائی و دیوار کسی نیست!!!

آن ** که به دنیای غزل بدرقه مان کرد…………
رفته است وبا رفتنش انگار کسی نیست!!!!

گر آمدن و رفتن او حادثه بوده است………
پس منتظر لحظه دیدار کسی نیست!!!

ما جزو غزلهای غریبانه خویشیم ………
ما را نفسی در پی تکرار کسی نیست!!!

هنگام سفر دست خداوند سپردیم………
جز او که در این کوچه و بازار کسی نیست!!!

رفتی و پس از رفتنت ای یار در این شهر………
انگار کسی هست وانگار کسی نیست!!!...
دیدگاه ها (۲)

پری نبوده‌ام از قصّه‌ها مرا ببرندپرنده نیستم از گوشه‌ی قفس ب...

من! پادشاهِ مقتدرِ کشوری که نیست!‌دل بسته‌ام، به همهمه‌ی لشک...

بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبهاکنون هم هست شب، لیکن سی...

آسمون بارونیتو باشی، رازقی باشد، غزل باشد، خدا باشدبگو این د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط