رمان اجبار شیرین
#رمان_اجبار_شیرین
#پارت_سی_ششم
پیمان : کی این بلا رو سر این طفل معصوم اورده
کیارش: اراد دیوونه
پیمان : من نمیفهمم این اراد چشه خب نوچه های تو اینو اشتباه اوردن این باید کتک بخوره
نگاهی به جفتشون کردم و پوزخندی زدم
+ این گودزیلا دعوا نمیکنه من رو اوردین تو ساختمون
کیارش: غلط میکنه
نگاهی بهشون کردم و شونه ای بالا
کیا از اتاق خارج شد و پیمان نگاه عمیقی بهم انداخت و از اتاق خارج شد
روم نشده بود به پیمان بگم ولی دلم خیلی بد تیر میکشید
تو فکر خیال این بودم که کیا چیکاره این گودزیلاس که پیمان با یه لپتاب و چنتا برگه وارد اتاق شد
نگاهی بهش کردم و گفتم
+ چیشده تو و کیا نوبتی تو این اتاق کشیکید؟
پیمان : این دیوونه انقدر از دست این دختر عموی شما عصبیه که اگه بیاد سراغت تمام حرصش رو روی تو خالی میکنه
پوزخندی زدم و گفتم
+ دیگه بدتر از این؟
پیمان : مطمئناً بدتر از این
+ اه اصلا بگو ببینم تو کیا چیکاره این گودزیلا هستید
پیمان : انقده بهش نزدیک هستیم که از حرفاش حساب نبریم
+ میدونی خندم میگیره نشسته عموی من دختر دست گلش رو بیاره بده منو بگیره
پیمان : عه هیچ خوشم نمیاد انقده راجب به خودت بد میگی دومم فردا عموی شما و بابات میان
+ دروغ میگی
پیمان : وا مگه مرض دارم😐
نگاهی حواله پیمان زیادی خوشتیپ مون انداختم که همون لحظه کیا وارد اتاق شد
وقتی بهش نگاه کردم از خنده پخش زمین شده بودم با یه شلوارک چهار خونه و یه رکابی سفید جلومون ایستاده بود
نگاهی به من و پیمان پخش شده وسط اتاق کرد و گفت مرگ خو مگه چمه
پیمان : داداش مطمئنی زیادی گرمت نیست؟
کیارش : خفه بابا زندگی ندارم که از دست این اراد ، حالا تو چی میخوای این جا کله سحری
پیمان : هیچ خواب نرفتم اومدم اینجا چنتا مقاله بخونم
کیارش : قشنگ معلومه داشتی چقدر مقاله میخوندی
پیمان : بس که این دلارام حرف میزنه
+ گمبرو عامو تو داشتی همش فک میزدی
کیارش: خبر دارید فردا عموی دلارام میادمثل اینکه چنتا قرار کاری مهم داشته ، پیمان نگاهی بهش انداخت گفت
پیمان :اره مثل این اقا کم تو زندگیم نبوده ، یکیش این مرتیکه الاغ
کیارش : جون داداش یکی از این کلمات خوشکلتو جلوش بگو دلمون وا شه
پیمان :خفه دلارام خوشحال باش فردا داری میری
+ من که چشمم اب نمیخوره عمو ترنج رو بده به این گودزیلا
کیارش شونم رو نرم فشرد و گفت میری نگران نباش منو پیمان هرچی بشه پشت تو ایم
راستی دختر چقدر تو خاطر خواه داری
عزیز ترینم، بهار، مامان، فری، عارفه، ارش، پوریا، پویا، مهردادم، ماهانم، ترنج،ترانه، هنوزم هست دیگه اسماشون یادم نیست
این اخریه دیگه ارش بسته به فحش و دعوا
با خنده رو بهش کردم و گفتم
+ عارفه، بهار، فری و ترنج رو که میشناسی
کیارش : اره مذکرا کیه شیطون
#پارت_سی_ششم
پیمان : کی این بلا رو سر این طفل معصوم اورده
کیارش: اراد دیوونه
پیمان : من نمیفهمم این اراد چشه خب نوچه های تو اینو اشتباه اوردن این باید کتک بخوره
نگاهی به جفتشون کردم و پوزخندی زدم
+ این گودزیلا دعوا نمیکنه من رو اوردین تو ساختمون
کیارش: غلط میکنه
نگاهی بهشون کردم و شونه ای بالا
کیا از اتاق خارج شد و پیمان نگاه عمیقی بهم انداخت و از اتاق خارج شد
روم نشده بود به پیمان بگم ولی دلم خیلی بد تیر میکشید
تو فکر خیال این بودم که کیا چیکاره این گودزیلاس که پیمان با یه لپتاب و چنتا برگه وارد اتاق شد
نگاهی بهش کردم و گفتم
+ چیشده تو و کیا نوبتی تو این اتاق کشیکید؟
پیمان : این دیوونه انقدر از دست این دختر عموی شما عصبیه که اگه بیاد سراغت تمام حرصش رو روی تو خالی میکنه
پوزخندی زدم و گفتم
+ دیگه بدتر از این؟
پیمان : مطمئناً بدتر از این
+ اه اصلا بگو ببینم تو کیا چیکاره این گودزیلا هستید
پیمان : انقده بهش نزدیک هستیم که از حرفاش حساب نبریم
+ میدونی خندم میگیره نشسته عموی من دختر دست گلش رو بیاره بده منو بگیره
پیمان : عه هیچ خوشم نمیاد انقده راجب به خودت بد میگی دومم فردا عموی شما و بابات میان
+ دروغ میگی
پیمان : وا مگه مرض دارم😐
نگاهی حواله پیمان زیادی خوشتیپ مون انداختم که همون لحظه کیا وارد اتاق شد
وقتی بهش نگاه کردم از خنده پخش زمین شده بودم با یه شلوارک چهار خونه و یه رکابی سفید جلومون ایستاده بود
نگاهی به من و پیمان پخش شده وسط اتاق کرد و گفت مرگ خو مگه چمه
پیمان : داداش مطمئنی زیادی گرمت نیست؟
کیارش : خفه بابا زندگی ندارم که از دست این اراد ، حالا تو چی میخوای این جا کله سحری
پیمان : هیچ خواب نرفتم اومدم اینجا چنتا مقاله بخونم
کیارش : قشنگ معلومه داشتی چقدر مقاله میخوندی
پیمان : بس که این دلارام حرف میزنه
+ گمبرو عامو تو داشتی همش فک میزدی
کیارش: خبر دارید فردا عموی دلارام میادمثل اینکه چنتا قرار کاری مهم داشته ، پیمان نگاهی بهش انداخت گفت
پیمان :اره مثل این اقا کم تو زندگیم نبوده ، یکیش این مرتیکه الاغ
کیارش : جون داداش یکی از این کلمات خوشکلتو جلوش بگو دلمون وا شه
پیمان :خفه دلارام خوشحال باش فردا داری میری
+ من که چشمم اب نمیخوره عمو ترنج رو بده به این گودزیلا
کیارش شونم رو نرم فشرد و گفت میری نگران نباش منو پیمان هرچی بشه پشت تو ایم
راستی دختر چقدر تو خاطر خواه داری
عزیز ترینم، بهار، مامان، فری، عارفه، ارش، پوریا، پویا، مهردادم، ماهانم، ترنج،ترانه، هنوزم هست دیگه اسماشون یادم نیست
این اخریه دیگه ارش بسته به فحش و دعوا
با خنده رو بهش کردم و گفتم
+ عارفه، بهار، فری و ترنج رو که میشناسی
کیارش : اره مذکرا کیه شیطون
۳.۵k
۲۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.