رمان همسر اجباری پارت پنجاهم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_پنجاهم
آریا.....
...
ساعت دو بود که از خواب بیدار شدم مچ دستم درد میکرد
حقش بود دختره هرجایی دست دوم فک کرده زیبا رو میتونه با این کارا از خاطرم دور کنه.
من دیگه هیچ کس رو جز زیبا تو قلبم راه نمیدم.مستی از سرم پریده بود .زیبا نبود هرچی دنبالش گشتم از
اطرافیان تحقیق کردم همکالسیا زیبا و هامون دوست خودم باهم بودن .من دیگه عاشق کسی نمیشم و به تاوان دل
شکستم هزاران دل رو میشکنم دیگه کسی واسم مهم نیست زیبامال من بود همه لحظه هام زیبا بود االن چیکارش
کنم گناه من از دوست داشتنش این بود که جزاش بشه ازدواج زیبا جلو چشمم.
از اتاق رفتم بیرون. سنگ شده بود این دلم.
آنا جمع شده بود تو خودشو دماغ و دهنش خونی بود.هه خوبت شد تا بدونی نمیزارم نقشه ات عملی شه.
زنگ زدم به کبابی سر کوچه که واسم غذا بیاره....
پولو به پیک دادمو اومدم داخل رو کاناپه نشستم که بخورم اما چه خوردنی با بغض به غذا نگاه کردم نمیتونستم
بخورم.
هه فردا تو عقد کنان عشقم چی بپوشم با یه دادددددد .اااااااه غذارو پرت کردم که تمومش پخش شد تو پذیرایی با
صدای دادم هرجایی پاشد و لنگون لنگون به دیوار تکیه دادو رفت تو اتاقش
رفتم تو اتاقم رفتم نشستم پشت کامپیوتر عکسا و فیلمای منو زیبارو پشت سرهم نگاه میکردم این منم همون
آریای مغرور که اشک میریزه همونی که نگاه ناموس کسی نمیکرد که به ناموسش نگاه نکنن.ای خدا این حقم
بود.لعنت بهت بهرام که پیشنهاد این مراسمو با بچه ها دادی که اینطوری شه لعنت بهت اگه مثل سال قبل بود
باخونواده های خودمون میگرفتیم این اتفاق نمیوفتاد.نگاه فیلم تولدم کردم رقص دو نفرمون عالی بود عالی منو زیبا
باهم خیلی ست میرقصیدیم اما اون همیشه ناز میکرد میگفت خسته شدم تنها دخترغریبه ای که بعد شد آشنا
ترین کسم که باهاش رقصیدم.
گوشیم زنگ خورد احسان بود.
الو احسان بگو
پیرهن میایکوفت بگو درد بگو کجایی من میخوام عصری برم خرید واسه فردا شب نه کت شلوار درست حسابی دارم نه
- احسان کاری نکن حتی نیام مراسم
-ببند احسان نمیامخاک همون هفت خرابه روسرت تو منو داری عشقم بعد به اون دختره فکر میکنی.ایشششش
-حاال تو هیچی اون بدبخت چه گناهی کرده که سرنوشتش با تو یکیه اونم باید بیاد آقا .باید بیای خرید دست اونو
بگیری. سه تایی بریم.
-تا خورد زدمش لباس میخواد چکار اصن نمیارمش.
-میخوای نیاریش خب کم داری خب دیوونه ای تو نیاریش بابات میارتش االنم که اینارو دارم بهت میگم خواستم
پیشاپیش بگم تا بابات بهت زنگ نزده میدونی ک چقدر حرفش حرفه.اینو پیش من گفت که به گوش تو برسونم
Comments please ^_^
آریا.....
...
ساعت دو بود که از خواب بیدار شدم مچ دستم درد میکرد
حقش بود دختره هرجایی دست دوم فک کرده زیبا رو میتونه با این کارا از خاطرم دور کنه.
من دیگه هیچ کس رو جز زیبا تو قلبم راه نمیدم.مستی از سرم پریده بود .زیبا نبود هرچی دنبالش گشتم از
اطرافیان تحقیق کردم همکالسیا زیبا و هامون دوست خودم باهم بودن .من دیگه عاشق کسی نمیشم و به تاوان دل
شکستم هزاران دل رو میشکنم دیگه کسی واسم مهم نیست زیبامال من بود همه لحظه هام زیبا بود االن چیکارش
کنم گناه من از دوست داشتنش این بود که جزاش بشه ازدواج زیبا جلو چشمم.
از اتاق رفتم بیرون. سنگ شده بود این دلم.
آنا جمع شده بود تو خودشو دماغ و دهنش خونی بود.هه خوبت شد تا بدونی نمیزارم نقشه ات عملی شه.
زنگ زدم به کبابی سر کوچه که واسم غذا بیاره....
پولو به پیک دادمو اومدم داخل رو کاناپه نشستم که بخورم اما چه خوردنی با بغض به غذا نگاه کردم نمیتونستم
بخورم.
هه فردا تو عقد کنان عشقم چی بپوشم با یه دادددددد .اااااااه غذارو پرت کردم که تمومش پخش شد تو پذیرایی با
صدای دادم هرجایی پاشد و لنگون لنگون به دیوار تکیه دادو رفت تو اتاقش
رفتم تو اتاقم رفتم نشستم پشت کامپیوتر عکسا و فیلمای منو زیبارو پشت سرهم نگاه میکردم این منم همون
آریای مغرور که اشک میریزه همونی که نگاه ناموس کسی نمیکرد که به ناموسش نگاه نکنن.ای خدا این حقم
بود.لعنت بهت بهرام که پیشنهاد این مراسمو با بچه ها دادی که اینطوری شه لعنت بهت اگه مثل سال قبل بود
باخونواده های خودمون میگرفتیم این اتفاق نمیوفتاد.نگاه فیلم تولدم کردم رقص دو نفرمون عالی بود عالی منو زیبا
باهم خیلی ست میرقصیدیم اما اون همیشه ناز میکرد میگفت خسته شدم تنها دخترغریبه ای که بعد شد آشنا
ترین کسم که باهاش رقصیدم.
گوشیم زنگ خورد احسان بود.
الو احسان بگو
پیرهن میایکوفت بگو درد بگو کجایی من میخوام عصری برم خرید واسه فردا شب نه کت شلوار درست حسابی دارم نه
- احسان کاری نکن حتی نیام مراسم
-ببند احسان نمیامخاک همون هفت خرابه روسرت تو منو داری عشقم بعد به اون دختره فکر میکنی.ایشششش
-حاال تو هیچی اون بدبخت چه گناهی کرده که سرنوشتش با تو یکیه اونم باید بیاد آقا .باید بیای خرید دست اونو
بگیری. سه تایی بریم.
-تا خورد زدمش لباس میخواد چکار اصن نمیارمش.
-میخوای نیاریش خب کم داری خب دیوونه ای تو نیاریش بابات میارتش االنم که اینارو دارم بهت میگم خواستم
پیشاپیش بگم تا بابات بهت زنگ نزده میدونی ک چقدر حرفش حرفه.اینو پیش من گفت که به گوش تو برسونم
Comments please ^_^
۵.۷k
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.