رمان همسر اجباری پارت چهل و هشتم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_چهل و هشتم
بود.آریا از اینی که هست با ما بد تر میشه من میدونستم چون پدر زیبا چند روز پیش بهم گفته بود که زیبا میخواد
با هامون ازدواج کنه.
راستش دخترم توهم باید مارو ببخشی ماهم وقتی خبر به زندان افتادن آریا رو شنیدیم مث بقیه فامیل درمورد تو
فکر بدی کردیم اما بعدا فهمیدم به کمک تحقیقاتی که کردیم و با اومدنت به اینجا تو همون نگاه اول فهمیدیم که تو
از اون دسته دخترایی نیستی که خدایی نکرده...
هیچی بابا جان این وصله ها به تو نمیچسبه و ما منکر این شدیم و گفتیم این حرف دروغه و پسرمون حتی به نامزد
خودشم دست درازی نمیکنه چون همه میدونستن آریا واقعا زیبارو دوست داره تا حدودیم همه باور کردنش و از
بودن تو خبری ندارن تو خونه آریا و ما چون بال فاصله آریا آزاد شده و همه فکر میکنن از آریا رفع اتهام شده.برای
همه راحت نبود که بدونن اینا همه تهمت بوده.زیبا شاید این کارو کرد تا بی گناه جلوه بده
و این آریارو میشکنه.عشق آریا واقعا ستودنی بود.اشکم واسه مظلومیت آریا بی اختیار چکید رو گونه ام.
از سر جام پا شدم رفتم یه لیوان آب روبا بغض سرکشیدم من با اینکه تو زندگی آریا جایی نداشتم اما بازم دوسش
داشتم. رفتم باال بخاطر قرص خوابی که خورده بودم خوابم برد ...
....
دو روز از جمعه میگذره خبری از آریا ندارم .بی حال و بی رمق از پله ها پایین رفتم واسه درست کردن شام تا حاال
آریا به هشتادو دوتا پیامم حتی یه جوابم نداده بود. همه تا ساعت نه نبودن فقط آذرجون و من خونه بودیم داشتم
غذا درست میکردم که فکر زندگی مسخره ام که معلوم نبود کجاشم و چکاره این زندگیم با عث شد گریم بگیره
اشک از چشام خودبخود میومد پایین
-آنا،داری گریه میکنه
برگشتم دیدم مامان آریاست.
دویدم سمتش و واستادم روبروش.
مامانی
جانم دختر گلم صورتمو قاب کرد.من چرا دارم زندگی میکنم من کجای زندگیه آریام .اون چرا حتی جواب پیامامم نمیده.من مامانو بابامو میخوام چرا
من کسیو ندارم
دخترم همه چی درست میشه.دخترم تو مارو داری همه چی درست میشه منو نشوند رو صندلی و یه لیوان آبم واسم
اورد
آذرجون:آنا منو ببین چه بیتابم ؟توکلت به خدا باشه.پاشو یه آبی ب صورتت بزن خانمی هیچ نگران نباش .
چشم معلوم بود دل خودش آشوبه اما منو دل داری میده.
غذا آماده بود زیر اجاقو خاموش کردمو رفتم باال تا یکمی استراحت کنم.چشمام به عکسای آریا افتاد.
آخه نامرد من زنتم قانونی وشرعی اما تو جلو چشمم داری واسه یکی دیگه میسوزی.با اشکایی که صورتمو خیس
کرد خوابم برد
...
Comments please ^_^
بود.آریا از اینی که هست با ما بد تر میشه من میدونستم چون پدر زیبا چند روز پیش بهم گفته بود که زیبا میخواد
با هامون ازدواج کنه.
راستش دخترم توهم باید مارو ببخشی ماهم وقتی خبر به زندان افتادن آریا رو شنیدیم مث بقیه فامیل درمورد تو
فکر بدی کردیم اما بعدا فهمیدم به کمک تحقیقاتی که کردیم و با اومدنت به اینجا تو همون نگاه اول فهمیدیم که تو
از اون دسته دخترایی نیستی که خدایی نکرده...
هیچی بابا جان این وصله ها به تو نمیچسبه و ما منکر این شدیم و گفتیم این حرف دروغه و پسرمون حتی به نامزد
خودشم دست درازی نمیکنه چون همه میدونستن آریا واقعا زیبارو دوست داره تا حدودیم همه باور کردنش و از
بودن تو خبری ندارن تو خونه آریا و ما چون بال فاصله آریا آزاد شده و همه فکر میکنن از آریا رفع اتهام شده.برای
همه راحت نبود که بدونن اینا همه تهمت بوده.زیبا شاید این کارو کرد تا بی گناه جلوه بده
و این آریارو میشکنه.عشق آریا واقعا ستودنی بود.اشکم واسه مظلومیت آریا بی اختیار چکید رو گونه ام.
از سر جام پا شدم رفتم یه لیوان آب روبا بغض سرکشیدم من با اینکه تو زندگی آریا جایی نداشتم اما بازم دوسش
داشتم. رفتم باال بخاطر قرص خوابی که خورده بودم خوابم برد ...
....
دو روز از جمعه میگذره خبری از آریا ندارم .بی حال و بی رمق از پله ها پایین رفتم واسه درست کردن شام تا حاال
آریا به هشتادو دوتا پیامم حتی یه جوابم نداده بود. همه تا ساعت نه نبودن فقط آذرجون و من خونه بودیم داشتم
غذا درست میکردم که فکر زندگی مسخره ام که معلوم نبود کجاشم و چکاره این زندگیم با عث شد گریم بگیره
اشک از چشام خودبخود میومد پایین
-آنا،داری گریه میکنه
برگشتم دیدم مامان آریاست.
دویدم سمتش و واستادم روبروش.
مامانی
جانم دختر گلم صورتمو قاب کرد.من چرا دارم زندگی میکنم من کجای زندگیه آریام .اون چرا حتی جواب پیامامم نمیده.من مامانو بابامو میخوام چرا
من کسیو ندارم
دخترم همه چی درست میشه.دخترم تو مارو داری همه چی درست میشه منو نشوند رو صندلی و یه لیوان آبم واسم
اورد
آذرجون:آنا منو ببین چه بیتابم ؟توکلت به خدا باشه.پاشو یه آبی ب صورتت بزن خانمی هیچ نگران نباش .
چشم معلوم بود دل خودش آشوبه اما منو دل داری میده.
غذا آماده بود زیر اجاقو خاموش کردمو رفتم باال تا یکمی استراحت کنم.چشمام به عکسای آریا افتاد.
آخه نامرد من زنتم قانونی وشرعی اما تو جلو چشمم داری واسه یکی دیگه میسوزی.با اشکایی که صورتمو خیس
کرد خوابم برد
...
Comments please ^_^
۵.۵k
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.