"سناریو"
(درخواستی)
وقتی با اعضا هم مدرسهای هستینو قرار میزارین و یه روزی از مدرسه فرار میکنین میرین شهره بازی
☆☆☆
نامجون:چرا فرار کردم...امروز ریاضی داشتیم !
"دقایقی بعد"
نامجون:فاک به مدرسههههه ا.ت بیا بریم پشمک بخریمممم
"زمانی نه چندان بعد"
نامجون:من روفوضه میشم...از چشم خانواده و معلمم میافتم...دیگه نمیتونم شاگرد اول شممممم !
"کمی بعد تر"
نامجون:چقد خوش میگذرهههه من از مدرسه و ریاضی متنفرمممم
"این داستان ادامه دارد..."
▪︎▪︎▪︎
جین:*بعد امتحان کردن تمام بازیا و آباد کردن کل شهربازی با بغض بغلت میکنه*ا.ت...من راحت شدن ازون خراب شده و این روز بدون مدرسه...البته بدون در نظر گرفتن عین سگ ترسیدنم از تونل وحشت...همه رو مدیون توام !*اشک شوق ریختن و در بغل فشردنت*
▪︎▪︎▪︎
یونگی:فکر میکردم اینجا بهتره...ولی تو کلاس راحت میتونستم چرت بزنم
ا.ت:*با بغض نگاهش میکنی*
یونگی:باشه باشه ! اصلا فاک به خواب بریم خوشبگذرونیم
▪︎▪︎▪︎
جیهوپ:*برات تا خرخره خوراکی خریده و با عکسو چیزایی کیوتی که گرفته سرگرم نگهت داشته*
ا.ت:جیهوپ ولی من میخواستم ترن سوا...
جیهوپ:*پشمکو میچپونه تو دهنت*هییییی اون چیه؟ اع ازون اسبا ! بیا بریم سوار شیم اینا بیشتر به سنت میخوره
▪︎▪︎▪︎
جیمین:میخوای برگردیم مدرسه؟
ا.ت:چرا؟
جیمین:آخه من خیلیبیحاشیهم پروندمپاکهپاکه ... ولی به جهنم! تا شب خونه برنمیگردیم !
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ:تورو خدا !
ا.ت:نههههه
تهیونگ: آخه از چی میترسی ! من بخاطر تو از دیوار بالا نکشیدم که بریم سرسره بادی !
ا.ت:خیلی بلندهههه
تهیونگ:هرجور صلاح میدونی...
ا.ت:آخیششش
تهیونگ:آقا دوتا بلیط
ا.ت:چی؟
تهیونگ:*ورت میداره و به زور میبرتت* نترس تا وقتی تموم بشه دستاتو میگیرم
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:نه فکرشو بکن که بزارمت زمین نه اینکه برگردیم خونه !
"الان ساعت نه شبه و جونگ کوک کولت کرده و حالام حاضر نیست برگردین خونه ! چون میترسه از سمت پدر و مادر گرامی مورد عنایت واقع بشید"
▪︎▪︎▪︎
وقتی با اعضا هم مدرسهای هستینو قرار میزارین و یه روزی از مدرسه فرار میکنین میرین شهره بازی
☆☆☆
نامجون:چرا فرار کردم...امروز ریاضی داشتیم !
"دقایقی بعد"
نامجون:فاک به مدرسههههه ا.ت بیا بریم پشمک بخریمممم
"زمانی نه چندان بعد"
نامجون:من روفوضه میشم...از چشم خانواده و معلمم میافتم...دیگه نمیتونم شاگرد اول شممممم !
"کمی بعد تر"
نامجون:چقد خوش میگذرهههه من از مدرسه و ریاضی متنفرمممم
"این داستان ادامه دارد..."
▪︎▪︎▪︎
جین:*بعد امتحان کردن تمام بازیا و آباد کردن کل شهربازی با بغض بغلت میکنه*ا.ت...من راحت شدن ازون خراب شده و این روز بدون مدرسه...البته بدون در نظر گرفتن عین سگ ترسیدنم از تونل وحشت...همه رو مدیون توام !*اشک شوق ریختن و در بغل فشردنت*
▪︎▪︎▪︎
یونگی:فکر میکردم اینجا بهتره...ولی تو کلاس راحت میتونستم چرت بزنم
ا.ت:*با بغض نگاهش میکنی*
یونگی:باشه باشه ! اصلا فاک به خواب بریم خوشبگذرونیم
▪︎▪︎▪︎
جیهوپ:*برات تا خرخره خوراکی خریده و با عکسو چیزایی کیوتی که گرفته سرگرم نگهت داشته*
ا.ت:جیهوپ ولی من میخواستم ترن سوا...
جیهوپ:*پشمکو میچپونه تو دهنت*هییییی اون چیه؟ اع ازون اسبا ! بیا بریم سوار شیم اینا بیشتر به سنت میخوره
▪︎▪︎▪︎
جیمین:میخوای برگردیم مدرسه؟
ا.ت:چرا؟
جیمین:آخه من خیلیبیحاشیهم پروندمپاکهپاکه ... ولی به جهنم! تا شب خونه برنمیگردیم !
▪︎▪︎▪︎
تهیونگ:تورو خدا !
ا.ت:نههههه
تهیونگ: آخه از چی میترسی ! من بخاطر تو از دیوار بالا نکشیدم که بریم سرسره بادی !
ا.ت:خیلی بلندهههه
تهیونگ:هرجور صلاح میدونی...
ا.ت:آخیششش
تهیونگ:آقا دوتا بلیط
ا.ت:چی؟
تهیونگ:*ورت میداره و به زور میبرتت* نترس تا وقتی تموم بشه دستاتو میگیرم
▪︎▪︎▪︎
جونگ کوک:نه فکرشو بکن که بزارمت زمین نه اینکه برگردیم خونه !
"الان ساعت نه شبه و جونگ کوک کولت کرده و حالام حاضر نیست برگردین خونه ! چون میترسه از سمت پدر و مادر گرامی مورد عنایت واقع بشید"
▪︎▪︎▪︎
۱۱۰.۰k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.