《 رومان دریای آبی 》
《 رومان دریای آبی 》
پارت 41
ات : نمیدونم دلیل این رفتارت چیه اگه نمیخواهی باهام حرف بزنی
یا توی صورتم نکاه کنی اما باید روی زخمت پماد بزنی
تا زود خوب بشه
جیمین بدون حرفی به سمتش رفت و کنارش نشست ات نگاهش از روی چشمای جیمین پایین اومد و روی لباش قفل شد
کمی از پماد رو روی انگشتش زد و کنار لب جیمین زد
همینجوری که انگشتش روی لب جیمین بود که
جیمین دستش رو گرفت و گفت
جیمین : خیلی برات مهمه که من درد نکشم
سکوت اون لحظه اونقدر سنگین بود که هر دو میتونست ضربان قلب هم رو بشنون که ات این سکوت رو شکست
ات : آره برام مهمی
جیمین توی یه حرکت ات رو روی تخت خوابوند و روش خی*مه زد
ات از شک چشماش گرد شده بود و بدون حرفی
صورتش روبه بهش نزدیک کرد از زیر خط فکش تا گردنش رو بوسههای ریزی میزاشت دست اش رو به یقهی پیراهنش گذاشت و کمی از شونه اش پایین آورد که بدنش لرزش بدی گرفت نمیدونست از ترس بود یا حجان همین باعث شد که دستی هاشو روی شونه های جیمین بزاره
و هولش بده اما جیمین یک سانتی هم نکون نخورد
با این حرکت ات جیمین ازش فاصله گرفت و به صورتش نگاه کرد
که با نگاه مظلوم به چشماش نگاه میگرد
ات : جیمین لطفا من هنوز آماده نیستم
جیمین با عصبانیت از روش بلند شد و به سمت پنجره رفت و بازش کرد
ات روی تخت نشست سر اش پایین بود که با حرف جیمین نگاهی رفت سمت اون
جیمین : هنوزم دوستش داری
ات از روی تخت بلند شد و با تعجب گفت
ات : چی
جیمین درحالی که از پنجره به بیرون نگاه میکرد و نفسه عمیقی کشیدم
جیمین : تو هنوز به کانگ جی یون حسی داری
ات به سمت جیمین رفت و کنارش ایستاد
ات : جیمین میشه به من نگاه کنی
اما جیمین همچنان به بیرون نگاه میکرد که ات بازوش رو گرفت و به سمت خوداش برگردوندش و توی چشماش خیره شد و صورتش رو یا دستاش قاب گرفت
ات : تنها حسی که من به اون دارم نفرت نه چیزی دیگه
دلیل اینکه ازت دوری میکنم این نیست که به اون حسی داریم
بخاطر ترس کاری که اون باهام کرد
نگاهش از چشمای جیمین پایین اومد و روی لباش قفل شد همینطور که به لباش خیره بود صورتش رو نزديکش کرد و بوسه کوتاهی روی لباش گذاشت و زود ازش جدا شد
خودش هم از کاری که کرد تعجب کرده بود ازش فاصله گرفت و میخواست بره که جیمین دستش رو گرفت و به سمت خودش کشید
و يک دستش رو دوره کمره گذاشت و دست دیگش رو روی گردنش
و بوسه عمیقی روی لباش گذاشت و ازش جدا شد
ات هیچ حرکتی نکرد و چشماش بسته بود که با حرف جیمین چشماش رو باز کرد
جیمین : برو بخواب حتما خستهای ات از این رفتار جیمین تعجب کرد
جوري بود انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده
جیمین ازش فاصله گرفت و از اوتاق خارج شد ات همیجور شکه بود
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟؟
پارت 41
ات : نمیدونم دلیل این رفتارت چیه اگه نمیخواهی باهام حرف بزنی
یا توی صورتم نکاه کنی اما باید روی زخمت پماد بزنی
تا زود خوب بشه
جیمین بدون حرفی به سمتش رفت و کنارش نشست ات نگاهش از روی چشمای جیمین پایین اومد و روی لباش قفل شد
کمی از پماد رو روی انگشتش زد و کنار لب جیمین زد
همینجوری که انگشتش روی لب جیمین بود که
جیمین دستش رو گرفت و گفت
جیمین : خیلی برات مهمه که من درد نکشم
سکوت اون لحظه اونقدر سنگین بود که هر دو میتونست ضربان قلب هم رو بشنون که ات این سکوت رو شکست
ات : آره برام مهمی
جیمین توی یه حرکت ات رو روی تخت خوابوند و روش خی*مه زد
ات از شک چشماش گرد شده بود و بدون حرفی
صورتش روبه بهش نزدیک کرد از زیر خط فکش تا گردنش رو بوسههای ریزی میزاشت دست اش رو به یقهی پیراهنش گذاشت و کمی از شونه اش پایین آورد که بدنش لرزش بدی گرفت نمیدونست از ترس بود یا حجان همین باعث شد که دستی هاشو روی شونه های جیمین بزاره
و هولش بده اما جیمین یک سانتی هم نکون نخورد
با این حرکت ات جیمین ازش فاصله گرفت و به صورتش نگاه کرد
که با نگاه مظلوم به چشماش نگاه میگرد
ات : جیمین لطفا من هنوز آماده نیستم
جیمین با عصبانیت از روش بلند شد و به سمت پنجره رفت و بازش کرد
ات روی تخت نشست سر اش پایین بود که با حرف جیمین نگاهی رفت سمت اون
جیمین : هنوزم دوستش داری
ات از روی تخت بلند شد و با تعجب گفت
ات : چی
جیمین درحالی که از پنجره به بیرون نگاه میکرد و نفسه عمیقی کشیدم
جیمین : تو هنوز به کانگ جی یون حسی داری
ات به سمت جیمین رفت و کنارش ایستاد
ات : جیمین میشه به من نگاه کنی
اما جیمین همچنان به بیرون نگاه میکرد که ات بازوش رو گرفت و به سمت خوداش برگردوندش و توی چشماش خیره شد و صورتش رو یا دستاش قاب گرفت
ات : تنها حسی که من به اون دارم نفرت نه چیزی دیگه
دلیل اینکه ازت دوری میکنم این نیست که به اون حسی داریم
بخاطر ترس کاری که اون باهام کرد
نگاهش از چشمای جیمین پایین اومد و روی لباش قفل شد همینطور که به لباش خیره بود صورتش رو نزديکش کرد و بوسه کوتاهی روی لباش گذاشت و زود ازش جدا شد
خودش هم از کاری که کرد تعجب کرده بود ازش فاصله گرفت و میخواست بره که جیمین دستش رو گرفت و به سمت خودش کشید
و يک دستش رو دوره کمره گذاشت و دست دیگش رو روی گردنش
و بوسه عمیقی روی لباش گذاشت و ازش جدا شد
ات هیچ حرکتی نکرد و چشماش بسته بود که با حرف جیمین چشماش رو باز کرد
جیمین : برو بخواب حتما خستهای ات از این رفتار جیمین تعجب کرد
جوري بود انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده
جیمین ازش فاصله گرفت و از اوتاق خارج شد ات همیجور شکه بود
ادامه دارد؟؟؟؟؟؟؟
۵۸۰
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.