حس های زخم خورده
حس های زخم خورده
part ۶
ا.ت. اینجا چی کار میکنی
گفتم از کمپانی به خونه میرفتم تو رو دیدم
ا.ت. آها
گفتم اینجا میمونی
ا.ت. آره حوصلم سر رفته
رفتم نشستم پیشش
ا.ت. مگه خسته نبودی
گفتم دوس دارم پیشت بمونم
ویو ا.ت
اومد نشست کنارم ازم سوال پرسید وقتی گفت دوس دارم پیشت بمونم جا خوردم
ناخواسته از چشمم اشک اومد ولی اون نفهمید واسه این که صورتم خیس بود
ویو جیمین
وقتی نشستم پیشش بازم چشماشو بست
سرش رو بالا گرفت بازم قطره های بارون تو صورتش میخورد گردنش صورتش موهاش کلا خیس بود
خیلی ساکت بود
از دخترایی که دیدم فرق داشت
تو صورتش زل زده بودم که منم مثل اون صورتم رو گرفتم بالا صورت منم خیس شد
بعد چند مین پاشد گفت من دیگه میرم
وقتی میرفت از دستش گرفتم گفتم بیا بریم خونه من مهمونم باش
ویو ا.ت
با خودم گفتم حتی نمیتونم پیشت بشینم چطوری بیام خونت خفه میشم خودمو نمیتونم کنترل کنم افکارم رو کنار گذاشتم تصمیم گرفتم به حرف قلبم گوش کنم ولی اون دیگه سرد شده بود بی جون تر از همیشه بود
اقیانوسی یخ زده که موج نمیزنه دیگه
هیچ حسی توش موج نمیزنه سرد سرده
از افکارم جدا شدم
گفتم قبوله 🙃
یه لبخند تحویلم داد
پاشد گفت بریم
ا.ت. اوهوم بریم
تا کنار ماشینش رفتیم بعدش گفتم من با ماشین خودم میام
گفت خونم رو میشناسی
ا.ت. نه
جیمین. پس شمارت رو بده لوکیشن برات بفرستم
ا.ت . اوکی
شمارش رو داد
جیمین بهش پیام داد آدرسش رو ...
بعد چند دیقه رسیدیم به خونش خیلی خوشگل بود
از ماشین پیاده شدم از بیرون که خونش خوشگل بود
اومد پیشم گفت بیا بریم تو
گفتم باشه
رفتم تو خونش نشستم گفت من میرم بالا لباس هامو عوض کنم
گفتم باشه
اون رفت بالا من نشستم رو کاناپه تا بیاد بعد چند دیقه حوصلم سر رفت
رو یه میز عکس هایی بود رفتم نزدیکشون
یکی شون رو ورداشتم
عکس جیمین بود
ناخواسته یه لبخند به رو لبام اومد کع جیمین گفت به چی نگا میکنی
برگشتم سمتش دستم قاب عکس بود
ا.ت . به عکسا رو میز
جیمین . آها
چیزی میخوای بخوری
ا.ت. نه
جیمین رفتم تو آشپزخونه دوتا قهوه درس کردم که ا.ت هم اومد نشست قهوه رو به سمتش گرفتم گفتم برا توعه
گفت ممنونم
چند ساعتی صحبت کردیم بعدش ا.ت پاشد گفت که دیگه میره منم گفتم باشه
ویو ا.ت
وقتی رفتم خونه بدو بدو رفتم تو خونه دستام رو نمیتونستم کنترل کنم هی دستم رو روی قلبم میکشیدم اشکام ناخواسته از چشمام بیرون میاومد
دارو رو با دستای لرزون خوردم بعدش لیوان رو روی کابینت ها گذاشتم و همونجا نشستم پاهامو تو بقلم گرفتمو سرم رو گذاشتم رو پاهام بعد منظم شدن نفسم بلند شدم رفتم بالا پشت بوم
همیشه اونجا آرومم میکرد اونجا یه چند تا صندلی بود رفتم دراز کشیدم روشون خیره شدم به آسمون بعد چندمین رفتم
لایک۱۰کامنت ۱۰
part ۶
ا.ت. اینجا چی کار میکنی
گفتم از کمپانی به خونه میرفتم تو رو دیدم
ا.ت. آها
گفتم اینجا میمونی
ا.ت. آره حوصلم سر رفته
رفتم نشستم پیشش
ا.ت. مگه خسته نبودی
گفتم دوس دارم پیشت بمونم
ویو ا.ت
اومد نشست کنارم ازم سوال پرسید وقتی گفت دوس دارم پیشت بمونم جا خوردم
ناخواسته از چشمم اشک اومد ولی اون نفهمید واسه این که صورتم خیس بود
ویو جیمین
وقتی نشستم پیشش بازم چشماشو بست
سرش رو بالا گرفت بازم قطره های بارون تو صورتش میخورد گردنش صورتش موهاش کلا خیس بود
خیلی ساکت بود
از دخترایی که دیدم فرق داشت
تو صورتش زل زده بودم که منم مثل اون صورتم رو گرفتم بالا صورت منم خیس شد
بعد چند مین پاشد گفت من دیگه میرم
وقتی میرفت از دستش گرفتم گفتم بیا بریم خونه من مهمونم باش
ویو ا.ت
با خودم گفتم حتی نمیتونم پیشت بشینم چطوری بیام خونت خفه میشم خودمو نمیتونم کنترل کنم افکارم رو کنار گذاشتم تصمیم گرفتم به حرف قلبم گوش کنم ولی اون دیگه سرد شده بود بی جون تر از همیشه بود
اقیانوسی یخ زده که موج نمیزنه دیگه
هیچ حسی توش موج نمیزنه سرد سرده
از افکارم جدا شدم
گفتم قبوله 🙃
یه لبخند تحویلم داد
پاشد گفت بریم
ا.ت. اوهوم بریم
تا کنار ماشینش رفتیم بعدش گفتم من با ماشین خودم میام
گفت خونم رو میشناسی
ا.ت. نه
جیمین. پس شمارت رو بده لوکیشن برات بفرستم
ا.ت . اوکی
شمارش رو داد
جیمین بهش پیام داد آدرسش رو ...
بعد چند دیقه رسیدیم به خونش خیلی خوشگل بود
از ماشین پیاده شدم از بیرون که خونش خوشگل بود
اومد پیشم گفت بیا بریم تو
گفتم باشه
رفتم تو خونش نشستم گفت من میرم بالا لباس هامو عوض کنم
گفتم باشه
اون رفت بالا من نشستم رو کاناپه تا بیاد بعد چند دیقه حوصلم سر رفت
رو یه میز عکس هایی بود رفتم نزدیکشون
یکی شون رو ورداشتم
عکس جیمین بود
ناخواسته یه لبخند به رو لبام اومد کع جیمین گفت به چی نگا میکنی
برگشتم سمتش دستم قاب عکس بود
ا.ت . به عکسا رو میز
جیمین . آها
چیزی میخوای بخوری
ا.ت. نه
جیمین رفتم تو آشپزخونه دوتا قهوه درس کردم که ا.ت هم اومد نشست قهوه رو به سمتش گرفتم گفتم برا توعه
گفت ممنونم
چند ساعتی صحبت کردیم بعدش ا.ت پاشد گفت که دیگه میره منم گفتم باشه
ویو ا.ت
وقتی رفتم خونه بدو بدو رفتم تو خونه دستام رو نمیتونستم کنترل کنم هی دستم رو روی قلبم میکشیدم اشکام ناخواسته از چشمام بیرون میاومد
دارو رو با دستای لرزون خوردم بعدش لیوان رو روی کابینت ها گذاشتم و همونجا نشستم پاهامو تو بقلم گرفتمو سرم رو گذاشتم رو پاهام بعد منظم شدن نفسم بلند شدم رفتم بالا پشت بوم
همیشه اونجا آرومم میکرد اونجا یه چند تا صندلی بود رفتم دراز کشیدم روشون خیره شدم به آسمون بعد چندمین رفتم
لایک۱۰کامنت ۱۰
۱۷.۴k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.