حس های زخم خورده
حس های زخم خورده
part ۷
دستمو رو قلبم گذاشتم جالب بود ولی خیلی وقت بود اینقدر با آرامش نمیتپید خیلی آروم بود
نفسم تنگ نمیشد یه لبخند از روی رضایت زدم
و چشمام رو بستم
..پرش زمان به صبح
پاشدم امروز با یونا قرار بود بریم به کلاس رقص واسه سر گرمی چون خیلی بیکاریم ما دوتا
ساعت ۱۰ صبح بود گوشیم زنگ خورد
جواب دادم
جونم یونا
یونا. آماده ای دم درم
ا.ت . آم بیا بالا حاضر شم بریم
یونا . اوکی
قطع کردیم
برا یونا درو وا کردم رفتم بالا لباس هامو عوض کردم (عکسش رو میزارم )
رفتم پایین
ا.ت. بریم یونا
یونا .آره بریم
زدیم بیرون رانندمون یونا بود
رفتیم به کلاس رقص ثبت نام کردیم
قرار شد فردا اولین جلسمون باشه از کلاس در اومدیم
گفتم یونا بریم غذا بخوریم
یونا .هوم فکر خوبیه
رفتیم به رستوران خیلی خوشگل بود از وقتی به سئول اومدم هیچ جا رو قشنگ ندیدم خیلی وقتا تو خونه بودم
ا.ت. یونا چه خوشگله اینجا
یونا. آره خوشگله نیونده بودی
ا.ت. نه از وقتی اومدم سئول فقط تو خونه بودم اصلا جاهای خاصی نرفتم ببینم شهر چطوره
یونا. دیونه ای دیگه پس امروز بگردیم
ا.ت. آره بگردیم لبخند زدم
یونا . ات. چیزی شده مثل اولا نیستی خوبی
ا.ت . آره خیلی وقت بود اینجوری نبودم یه حس خوبی دارم
یونا لبخند زد
یونا. خوبه خوشحال شدم گفت که غذا هامون اومد
بعد خوردن غذا ....
یونا . بریم شهر بازی
ا.ت . ساعت چنده مگه
یونا . با ساعتش چی کار داری
ا.ت. هیمینجوری پرسیدم
یونا. ساعت ۱۴:۳۰
ا.ت. بیا بریم پاساژ شب بریم شهر بازی نظرت چیه هوم
یونا . آره فکر خوبیه 🙃
بعد از رستوران زدیم بیرون رفتیم به یکی از بهترین پاساژ های شهر
کلی خرید کردیم و از پاساژ در اومدیم رفتیم سمت خونه تا لباس هامون رو عوض کنیم تو راه قهوه خریدیم
اول یونا لباس هاشو رفت عوض کرد بعدش منو رسوند خونه تا لباس هامون رو عوض کنم
رفتیم شهر بازی وقتی که از ماشین پیاده شدم چشمم به ماشین عقبی خورد که دیدم و...
لایک ۱۵ کامنت ۱۵ 🙃❤
part ۷
دستمو رو قلبم گذاشتم جالب بود ولی خیلی وقت بود اینقدر با آرامش نمیتپید خیلی آروم بود
نفسم تنگ نمیشد یه لبخند از روی رضایت زدم
و چشمام رو بستم
..پرش زمان به صبح
پاشدم امروز با یونا قرار بود بریم به کلاس رقص واسه سر گرمی چون خیلی بیکاریم ما دوتا
ساعت ۱۰ صبح بود گوشیم زنگ خورد
جواب دادم
جونم یونا
یونا. آماده ای دم درم
ا.ت . آم بیا بالا حاضر شم بریم
یونا . اوکی
قطع کردیم
برا یونا درو وا کردم رفتم بالا لباس هامو عوض کردم (عکسش رو میزارم )
رفتم پایین
ا.ت. بریم یونا
یونا .آره بریم
زدیم بیرون رانندمون یونا بود
رفتیم به کلاس رقص ثبت نام کردیم
قرار شد فردا اولین جلسمون باشه از کلاس در اومدیم
گفتم یونا بریم غذا بخوریم
یونا .هوم فکر خوبیه
رفتیم به رستوران خیلی خوشگل بود از وقتی به سئول اومدم هیچ جا رو قشنگ ندیدم خیلی وقتا تو خونه بودم
ا.ت. یونا چه خوشگله اینجا
یونا. آره خوشگله نیونده بودی
ا.ت. نه از وقتی اومدم سئول فقط تو خونه بودم اصلا جاهای خاصی نرفتم ببینم شهر چطوره
یونا. دیونه ای دیگه پس امروز بگردیم
ا.ت. آره بگردیم لبخند زدم
یونا . ات. چیزی شده مثل اولا نیستی خوبی
ا.ت . آره خیلی وقت بود اینجوری نبودم یه حس خوبی دارم
یونا لبخند زد
یونا. خوبه خوشحال شدم گفت که غذا هامون اومد
بعد خوردن غذا ....
یونا . بریم شهر بازی
ا.ت . ساعت چنده مگه
یونا . با ساعتش چی کار داری
ا.ت. هیمینجوری پرسیدم
یونا. ساعت ۱۴:۳۰
ا.ت. بیا بریم پاساژ شب بریم شهر بازی نظرت چیه هوم
یونا . آره فکر خوبیه 🙃
بعد از رستوران زدیم بیرون رفتیم به یکی از بهترین پاساژ های شهر
کلی خرید کردیم و از پاساژ در اومدیم رفتیم سمت خونه تا لباس هامون رو عوض کنیم تو راه قهوه خریدیم
اول یونا لباس هاشو رفت عوض کرد بعدش منو رسوند خونه تا لباس هامون رو عوض کنم
رفتیم شهر بازی وقتی که از ماشین پیاده شدم چشمم به ماشین عقبی خورد که دیدم و...
لایک ۱۵ کامنت ۱۵ 🙃❤
۳۳.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.