حس های زخم خورده
حس های زخم خورده
part 4
وقتی سفارش میدادن صداشون برام خیلی آشنا بود فک کردم شاید اشتباه کردم ول کردم
داشتم هات چاکلتم رو میخوردم که ماسک هاشون رو در آوردن کلاه هاشون رو یه کمی دادن عقب که چهرشون معلوم شد
وقتی چهرشون رو دیدم شکه شدم یونا گفت ا.ت بی تی اسه
بعد چند دیقه گفتم چی میگی
گفت ببین کین
گفتم دیدیم
گفت واقعا که من میرم سلام بدم گفتم بزار راحت باشن
معلومه اومدن واسه خودشوم باشن نه که تو رو ببین
گفت کاریت نباشه
گفتم هر کاری میخوای بکن
یونا رفت پیششون سلام داد باهاشون گرم گرفته بود بعد چند دیقه دیدم یونا اومد پیشم گفت بیا بریم پیششون
گفتم یونا نمیخوام گفت بیا دیگه واسه اولین برا چیزی خواستم ازت
گفتم باشه ولی زیاد نمیمونم
یونا .باشه فقط بیا
پاشدم رفتیم پیششون سلام دادن اونا هم همچنین
بعد چند دیقه کوک اسمم رو پرسید
گفت اسمت چیه
گفتم ا.ت هستم
گفت خوشبختم گفتم همچنین🙃
جیمین گفت چرا تو فن ساین نیومدی باهامون حرف بزنی
تو خودم رفتم وای یادشه وای الان چی بگم
بعد یونا گفت کجایی ازت سوال پرسید وایسا ببینم تو فن ساین بودی گفتم آره
به سمت جیمین سرمو چرخوندم گفتم باورت میشه دلیلش رو خودمم نمیدونم چرا نیومدم پیشتون
ساکت شد تو چشمام زل زده بود که چشام رو ازش دزدیدم به ساعتم نگا کردم گفتم ببخشید من باید برم و با عجله پاشدم از کافه در اومدم رفتم سمت ماشینم دستم رو قلبم بود زود از کیفم دارو هامو در آوردم خوردم از تو ماشین آب ورداشتم خوردم
آه چرا وقتی تند میزنی نفس تنگی میارم رفتم تو بعد چند دیقه حرکت کردم از کافه دور شدم
رفتم خونه ساعت ۵ بود رفتم تو بالکن غروب خورشید رو نگا کردم ساختمون ها آسمون یه رنگ دیگه به خودشون گرفته بودن این وضعیت هوا رو دوس داشتم مخصوصا شهر رو
بعد چند دیقه برا خودم یه قهوه درس کردم رفتم
بازم تو بالکن نشستم
خوردمش
بعد زنگ گوشیم رو شنیدم رفتم ورش داشتم یونا بود
جواب دادم الو یونا
کوک بود
گفتم ا.ت منم ما بعد تو رفتیم بار چون این ساعت ها بار خلوته
گفتم خوب
گفت یونا مسته آدرسش رو هم نمیدونه فقط میگه خونه تو میاد
گفتم خوب شما کجایین گفت جلو در بار داریم سوار ون میشیم گفتم بالوکیشن آدرستون رو بفرس بیام دنبالش گفت نه ما دیگه میایم تو آدرس خونت رو بده بهم
گفتم باشه
آدرس رو دادم ...
ازهم خداحافظی کردیم
رفتم نشستم رو مبل تا بیان
بعد چندمین صدای در اومد
رفتم درو باز کردم اعضا هم پیشش بودن
گفتم سلام خوش اومدین بیاین تو
اومدن تو نشستن من یونا رو بردم بالا خوابوندمش
بعدش اومدم پایین
گفتم ببخشید زحمت دادیم گفتن مشکلی نیس
گفتم چی میخورین
گفتن هیچی ما دیگه بریم
گفتن باش هر طور راحتین
اعضا پاشدن رفتن منم رفتم بالا پیش یونا
۱۰ کامنت ۱۰لایک
part 4
وقتی سفارش میدادن صداشون برام خیلی آشنا بود فک کردم شاید اشتباه کردم ول کردم
داشتم هات چاکلتم رو میخوردم که ماسک هاشون رو در آوردن کلاه هاشون رو یه کمی دادن عقب که چهرشون معلوم شد
وقتی چهرشون رو دیدم شکه شدم یونا گفت ا.ت بی تی اسه
بعد چند دیقه گفتم چی میگی
گفت ببین کین
گفتم دیدیم
گفت واقعا که من میرم سلام بدم گفتم بزار راحت باشن
معلومه اومدن واسه خودشوم باشن نه که تو رو ببین
گفت کاریت نباشه
گفتم هر کاری میخوای بکن
یونا رفت پیششون سلام داد باهاشون گرم گرفته بود بعد چند دیقه دیدم یونا اومد پیشم گفت بیا بریم پیششون
گفتم یونا نمیخوام گفت بیا دیگه واسه اولین برا چیزی خواستم ازت
گفتم باشه ولی زیاد نمیمونم
یونا .باشه فقط بیا
پاشدم رفتیم پیششون سلام دادن اونا هم همچنین
بعد چند دیقه کوک اسمم رو پرسید
گفت اسمت چیه
گفتم ا.ت هستم
گفت خوشبختم گفتم همچنین🙃
جیمین گفت چرا تو فن ساین نیومدی باهامون حرف بزنی
تو خودم رفتم وای یادشه وای الان چی بگم
بعد یونا گفت کجایی ازت سوال پرسید وایسا ببینم تو فن ساین بودی گفتم آره
به سمت جیمین سرمو چرخوندم گفتم باورت میشه دلیلش رو خودمم نمیدونم چرا نیومدم پیشتون
ساکت شد تو چشمام زل زده بود که چشام رو ازش دزدیدم به ساعتم نگا کردم گفتم ببخشید من باید برم و با عجله پاشدم از کافه در اومدم رفتم سمت ماشینم دستم رو قلبم بود زود از کیفم دارو هامو در آوردم خوردم از تو ماشین آب ورداشتم خوردم
آه چرا وقتی تند میزنی نفس تنگی میارم رفتم تو بعد چند دیقه حرکت کردم از کافه دور شدم
رفتم خونه ساعت ۵ بود رفتم تو بالکن غروب خورشید رو نگا کردم ساختمون ها آسمون یه رنگ دیگه به خودشون گرفته بودن این وضعیت هوا رو دوس داشتم مخصوصا شهر رو
بعد چند دیقه برا خودم یه قهوه درس کردم رفتم
بازم تو بالکن نشستم
خوردمش
بعد زنگ گوشیم رو شنیدم رفتم ورش داشتم یونا بود
جواب دادم الو یونا
کوک بود
گفتم ا.ت منم ما بعد تو رفتیم بار چون این ساعت ها بار خلوته
گفتم خوب
گفت یونا مسته آدرسش رو هم نمیدونه فقط میگه خونه تو میاد
گفتم خوب شما کجایین گفت جلو در بار داریم سوار ون میشیم گفتم بالوکیشن آدرستون رو بفرس بیام دنبالش گفت نه ما دیگه میایم تو آدرس خونت رو بده بهم
گفتم باشه
آدرس رو دادم ...
ازهم خداحافظی کردیم
رفتم نشستم رو مبل تا بیان
بعد چندمین صدای در اومد
رفتم درو باز کردم اعضا هم پیشش بودن
گفتم سلام خوش اومدین بیاین تو
اومدن تو نشستن من یونا رو بردم بالا خوابوندمش
بعدش اومدم پایین
گفتم ببخشید زحمت دادیم گفتن مشکلی نیس
گفتم چی میخورین
گفتن هیچی ما دیگه بریم
گفتن باش هر طور راحتین
اعضا پاشدن رفتن منم رفتم بالا پیش یونا
۱۰ کامنت ۱۰لایک
۷۱.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.