P34
کیفم رو محکم پرت کردم سمتش که جا خالی داد .
تهیونگ : ا/ت وحشی شدیا
خواستم چندتا فش رکیک بدم بهش که صدای تق تق در اومد و در به ارومی باز شد ، خانم کیم سرش رو از لای در کرد تو و با همون حالت جدی همیشه اش گفت : شام
تهیونگ : چشم خانم کیم الان میایم
سرش رو به حالت تایید تکون داد و از در رفت بیرون ، نگاهم رو به در دوختم .... بدون اینکه در بسته بشه چند ثانیه بعد خانم کیم دوباره اومد تو اما این بار حالت چهرش فرق میکرد مشکوک بهم نگاه کرد و دست به سینه پرسید : تو اینجا چیکار میکنی ؟؟
متوجه موقعیت شدم ، من اینجا و توی اتاق تهیونگ بودم ..... خواستم توضیحی برای خانم کیم بسازم که تهیونگ زود تر از من گفت : خانم کیم اون فقط .....
خانم کیم : ساکت شو تهیونگ بزار خودش حرف بزنه
ا/ت : خانم کیم من .....
خانم کیم : لال شدی ؟ (باداد)
تهیونگ : اون فقط نمیتونست تو اتاقش تنها بمونه
ابرو هاش رو بالا انداخت و طلبکارانه به تهیونگ نگاه کرد و پرسید : به چه دلیل ؟
تهیونگ : می ترسه
چند ثانیه ای به صورت تهیونگ زل زد بعدم چشماش رو بست و نفسش رو حرصی بیرون داد انگار دلیل تهیونگ براش منطقی بود .... با همون حالت دست به سینه و جدیش گفت : بیاید شام
و بعد بدون معطلی از اتاق رفت بیرون و در رو محکم کوبید ، در تعجب بودم چطور خانم کیم به اون سنگ دلی از این موضوع گذشت یا دل رحم شده که امکان نداره و یا شایدم تهیونگ خیلی با نفوذه از حدس دومی راضی تر بودم ، نگاهم رو به صورت تهیونگ دوختم و تمام اجزای صورتش رو از نظر گذروندم که خنده ای کرد و پرسید : چیرو اینقدر با دقت نگاه میکنی ؟
تهیونگ : ا/ت وحشی شدیا
خواستم چندتا فش رکیک بدم بهش که صدای تق تق در اومد و در به ارومی باز شد ، خانم کیم سرش رو از لای در کرد تو و با همون حالت جدی همیشه اش گفت : شام
تهیونگ : چشم خانم کیم الان میایم
سرش رو به حالت تایید تکون داد و از در رفت بیرون ، نگاهم رو به در دوختم .... بدون اینکه در بسته بشه چند ثانیه بعد خانم کیم دوباره اومد تو اما این بار حالت چهرش فرق میکرد مشکوک بهم نگاه کرد و دست به سینه پرسید : تو اینجا چیکار میکنی ؟؟
متوجه موقعیت شدم ، من اینجا و توی اتاق تهیونگ بودم ..... خواستم توضیحی برای خانم کیم بسازم که تهیونگ زود تر از من گفت : خانم کیم اون فقط .....
خانم کیم : ساکت شو تهیونگ بزار خودش حرف بزنه
ا/ت : خانم کیم من .....
خانم کیم : لال شدی ؟ (باداد)
تهیونگ : اون فقط نمیتونست تو اتاقش تنها بمونه
ابرو هاش رو بالا انداخت و طلبکارانه به تهیونگ نگاه کرد و پرسید : به چه دلیل ؟
تهیونگ : می ترسه
چند ثانیه ای به صورت تهیونگ زل زد بعدم چشماش رو بست و نفسش رو حرصی بیرون داد انگار دلیل تهیونگ براش منطقی بود .... با همون حالت دست به سینه و جدیش گفت : بیاید شام
و بعد بدون معطلی از اتاق رفت بیرون و در رو محکم کوبید ، در تعجب بودم چطور خانم کیم به اون سنگ دلی از این موضوع گذشت یا دل رحم شده که امکان نداره و یا شایدم تهیونگ خیلی با نفوذه از حدس دومی راضی تر بودم ، نگاهم رو به صورت تهیونگ دوختم و تمام اجزای صورتش رو از نظر گذروندم که خنده ای کرد و پرسید : چیرو اینقدر با دقت نگاه میکنی ؟
۴.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.