پارت 7:
ا.ت : ماسکشو که در آورد شکه شدم .
همون پسری که تو دانشگاه بهم کمک کرد؟ همونی که تو چند سال پیش تو مدرسه دیدمش ولی اسمشو نگفت .
یعنی تو همون جونگ کوکی ؟ ت...تو این همه منو عذاب دادی و عشقمو ازم گرفتیییی؟(با جیغ و صدای بلند)
کوک: خب اره میدونی چرا؟ چون من همون روز یکه تو مدرسه دیدمت عاشقت بودم ولی تو نه تو عاشق پسری بودی که وقتی بچه بود خانوادم خانوادشو کشت. من میدونستم تو هیچ وقت از من خواست نمیاد و به عنوان عشقت بهم نگاه نمیکنی پس فقط عشقتو ازت گرفتم و حسی که بهت داشتم تبدیل شد به نفرت .
ا.ت : چی ؟ ت...ت...تو منو دوست داشتی .خانواده تو خانواده جیمینو کشته بود؟ ازت متنفرمممممم .(ا.ت بی ادب چه حرفیه به کوک میزنی اونا باهم دوستن ):
چرا چرا این کارو کردی ؟ چرا زندگیمو نابود کردی ؟ هاا؟ اگه دوسم داشتی چرا همچین کار هوایی رو کردی ؟
کوک: خانواده من مافیان و منم مثل اونام نمیتونم آدم خوبی باشم 🥺 من مثل اون شخصیت های بد تو سریال هام هر کاری هم کنم آخرش آدم بده میشم. میدونی همه از من متنفرن !
پس منم از همه متنفر میشم .
یهو تفنگشو در آورد و گرفت سمتم .
ا.ت : اره منو بکش تا راحت شم خودمم میخواستم همین کارو کنم پس تو هم منو بکش کارم راحت تر میشه .
تا خواست شلیک کنه یکی از پشت زد توی سرش و اومد سمتم اولش ترسیدم ولی وقتی اومد سمتم یه آرامش خاصی بهم داد قیافش معلوم نبود .
دستو پامو باز کرد انقد پامو محکم بسته بود که نمیتونستم راه برم و از سرم داشت خون میومد .
ازش پرسیدم تو کی هستی ؟ ولی جواب نداد منم دستمو از دستش کشیدم بیرون و گفتم تا نگی کی هستی باهات نمیام کلاهشو برداشت وقتی قیافشو دیدم پاهام سست شد و افتادم زمین .
باورم نمیشد اون جیمین بودددد! ولی اون که مرده بود .
اومد سمتم و یا تمام وجودش بغلم کرد.
از سرم داشت خون میرفت که کوک یهو بلند شد اولش ترسیدم ولی دیدم که تنفگو گرفت سمت خودش .
ویو کوک : نمیدونستم چیکار کنم درسته دیگه عاشق ا.ت نیستم ولی نمیخوام ازم متنفر بشه با کارایی که کردم حتما حتما ازم متنفره پس تفنگو گرفتم سمت خودم خیالم راحت بود که حیمین مواظب ا.ت هست خواستم شلیک کنم که جیمین اومد جلو و گفت نه خواهش میکنم صب کن و من....
خوب بود ؟ پارت بعد پارت آخره 💓❤️🩹:
همون پسری که تو دانشگاه بهم کمک کرد؟ همونی که تو چند سال پیش تو مدرسه دیدمش ولی اسمشو نگفت .
یعنی تو همون جونگ کوکی ؟ ت...تو این همه منو عذاب دادی و عشقمو ازم گرفتیییی؟(با جیغ و صدای بلند)
کوک: خب اره میدونی چرا؟ چون من همون روز یکه تو مدرسه دیدمت عاشقت بودم ولی تو نه تو عاشق پسری بودی که وقتی بچه بود خانوادم خانوادشو کشت. من میدونستم تو هیچ وقت از من خواست نمیاد و به عنوان عشقت بهم نگاه نمیکنی پس فقط عشقتو ازت گرفتم و حسی که بهت داشتم تبدیل شد به نفرت .
ا.ت : چی ؟ ت...ت...تو منو دوست داشتی .خانواده تو خانواده جیمینو کشته بود؟ ازت متنفرمممممم .(ا.ت بی ادب چه حرفیه به کوک میزنی اونا باهم دوستن ):
چرا چرا این کارو کردی ؟ چرا زندگیمو نابود کردی ؟ هاا؟ اگه دوسم داشتی چرا همچین کار هوایی رو کردی ؟
کوک: خانواده من مافیان و منم مثل اونام نمیتونم آدم خوبی باشم 🥺 من مثل اون شخصیت های بد تو سریال هام هر کاری هم کنم آخرش آدم بده میشم. میدونی همه از من متنفرن !
پس منم از همه متنفر میشم .
یهو تفنگشو در آورد و گرفت سمتم .
ا.ت : اره منو بکش تا راحت شم خودمم میخواستم همین کارو کنم پس تو هم منو بکش کارم راحت تر میشه .
تا خواست شلیک کنه یکی از پشت زد توی سرش و اومد سمتم اولش ترسیدم ولی وقتی اومد سمتم یه آرامش خاصی بهم داد قیافش معلوم نبود .
دستو پامو باز کرد انقد پامو محکم بسته بود که نمیتونستم راه برم و از سرم داشت خون میومد .
ازش پرسیدم تو کی هستی ؟ ولی جواب نداد منم دستمو از دستش کشیدم بیرون و گفتم تا نگی کی هستی باهات نمیام کلاهشو برداشت وقتی قیافشو دیدم پاهام سست شد و افتادم زمین .
باورم نمیشد اون جیمین بودددد! ولی اون که مرده بود .
اومد سمتم و یا تمام وجودش بغلم کرد.
از سرم داشت خون میرفت که کوک یهو بلند شد اولش ترسیدم ولی دیدم که تنفگو گرفت سمت خودش .
ویو کوک : نمیدونستم چیکار کنم درسته دیگه عاشق ا.ت نیستم ولی نمیخوام ازم متنفر بشه با کارایی که کردم حتما حتما ازم متنفره پس تفنگو گرفتم سمت خودم خیالم راحت بود که حیمین مواظب ا.ت هست خواستم شلیک کنم که جیمین اومد جلو و گفت نه خواهش میکنم صب کن و من....
خوب بود ؟ پارت بعد پارت آخره 💓❤️🩹:
۲.۸k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.