(دوست داشتنی) پارت 73
(دوست داشتنی) پارت 73
ا.ت
ا.ت: باورم نمیشه
تهیونگ: خودمم همینطور
میخوای الان ولم کنی
ا.ت: نه میخوام بغلت کنم
تهیونگ یه لبخندی زدو
اومد بغلم و بغلم کرد برد
رو تخت گذاشتم
تهیونگ: خوابم میاد
ا.ت: منم همینطور
تهیونگ: میشه گریه
نکنی
ا.ت: چرا اینجوری آروم
میشم
تهیونگ: تو آروم میشی
ولی قلب من میشکنه
ا.ت: واقعا
تهیونگ: آره
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک هفته بعد
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
شب بود
خدمتکار: آقا گفتن
بیاین به این رستوران
ا.ت: چرا خودشون نیومدن
خدمتکار: نمیدونم
رفتم یه لباس خوشگل پوشیدم
و رفتم رستوران
ا.ت: چیشده رفتم تو فکرت
تهیونگ:ببین یه چیزی
میخوام بهت بگم همین
الان جوابمو بده باشه
ا.ت: چیشده دارم میمیرم عزیزم
بگو
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
ا.ت
ا.ت: باورم نمیشه
تهیونگ: خودمم همینطور
میخوای الان ولم کنی
ا.ت: نه میخوام بغلت کنم
تهیونگ یه لبخندی زدو
اومد بغلم و بغلم کرد برد
رو تخت گذاشتم
تهیونگ: خوابم میاد
ا.ت: منم همینطور
تهیونگ: میشه گریه
نکنی
ا.ت: چرا اینجوری آروم
میشم
تهیونگ: تو آروم میشی
ولی قلب من میشکنه
ا.ت: واقعا
تهیونگ: آره
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک هفته بعد
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
شب بود
خدمتکار: آقا گفتن
بیاین به این رستوران
ا.ت: چرا خودشون نیومدن
خدمتکار: نمیدونم
رفتم یه لباس خوشگل پوشیدم
و رفتم رستوران
ا.ت: چیشده رفتم تو فکرت
تهیونگ:ببین یه چیزی
میخوام بهت بگم همین
الان جوابمو بده باشه
ا.ت: چیشده دارم میمیرم عزیزم
بگو
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۳.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.