پارت ۱۱
پارت ۱۱
ات ویو
بعد از اینکه دکتر هسو ار اتاق رفت بیرون مامان و بابام وارد اتاق شدن
م.ا. حالت خوبه دخترم
ب.ا. چرا مواظب خودت نبودی
ات. آره مامان بابا داشتم که میومدم خونه یکی دستم رو کشید و بهم گفت که به جونگکوک بگو که مواظب زنش باشه و چاقو بهم زد
ب.ا. خدا از نگذره حالت الان خوبه
ات. اوهوم. میگم بابا تاریخ عروسی افتاده عقب
ب.ا. آقای جئون امروز میخواد بیاد که در مورد همین موضوع حرف بزنیم
ات. فردا عروسیه کاشکی بیوفته برای یه هقته دیگه
م.ا. با اون پدربزرگت فکر نکنم که بندازش برا هفته دیگه اون منتظره که هرچی زودتر قرار داد ببنیدم
ات. قرارداد چی
ب.ا. خانم گند زدی
م.ا. وای از دهنم پرید
ات. چیشده
م.ا. نگاه ات وقتی که ما ورشکست شدیم پدربزرگت هر کاری کرد که دوباره شرکت برگرده وقتی دید فایده نداره رفت پیش آقای جئون تا ازش پول بگیر اون جئون یکی از شریک های ما بوده آقای جئون هم برای اینکه به پدربزرگت پول بده شرط گذاشته که تو باید با پسرش ازدواج کنی
ات. مگه پدربزرگ فقط منو نوه دختری خودش میدونه ها مگه بجز من لیا،میاو یونا نیستن
ب.ا. پدربزرگت تو رو انتخاب نکرده آقای جئون انتخاب کرده چون از همه نوه های پدرم تو مهربون تر و قشنگ تری
ات. اههه....
که اجوما در اتاق رو زد
ات. بیا تو
اجوما . ببخشید آقای جئون تشریف آوردن
م
ب.ا. الان میایم
دخترم میتونی بیای پایین
ات. تلاشم رو میکنم کمکم کن بابا
ب.ا. باشه دستت رو بده به من بابای ات کمکش کرد تا بره پایین رفتن پایین
ب.ک. عروس قشنگم چی شده بیا بشین
آن با سختی نشست رو مبل
م.ک. باید برای ات چندتا بادیگارد بزاریم
کوک. اونوقت چرا
ب.ک.کسی ازت نظر بپرسید جونگکوک
کوک. ایششش
پ.ب. ات دخترم تو میدونی که فردا عروسی هست
ات. اوهوم ولی من با این وعضم نمیتونم
پ.ب. پس میندازیم برای دو روز دیگه
ات. چی من منظورم اینه که عروسی برای هفته دیگه باشه
کوک. راست میگه منم چند روز بیشتر نمیبینمش
م.ک. کوک پسرم
کوک. جانم مامان
م.ک. ببند دهنتو
کوک.چشم (نگاه بچم چقدر موادبه)
پ.ب. نه خیلیییی میشه باید دوروز دیگه باشه
ک.ب. منم موافقم دو روز دیگه
کوک. اهههه
ات. پدربزرگ
پ.ب. برو تو اتاقت
ات. کمکم کن تا برم
م.ب. اجوما کمک ات کن تا بره تو اتاقش
اجوما.چشم
ب.ک. نه چرا اجوما کوک برو ات رو بزار تو اتاقش
کوک. به من چه
ب.ک. نشنیدم بگی چشم
کوک. ای خدا.... چشم
کوک ات رو براید استایل بغل کرد و بردش ت. اتاق
تمام مدت دختر عمو های ات و دختر عمش با حرص ات رو نگاه میکردن
کوک..........
خب همینطور که گفتم سه تا پارت میزارم وقتی ۶۰۰تایی بشیم
یکی دو ساعت دیگه هم دوپارت بعدی رو میزارم
ممنون بابت حمایتاتون
ات ویو
بعد از اینکه دکتر هسو ار اتاق رفت بیرون مامان و بابام وارد اتاق شدن
م.ا. حالت خوبه دخترم
ب.ا. چرا مواظب خودت نبودی
ات. آره مامان بابا داشتم که میومدم خونه یکی دستم رو کشید و بهم گفت که به جونگکوک بگو که مواظب زنش باشه و چاقو بهم زد
ب.ا. خدا از نگذره حالت الان خوبه
ات. اوهوم. میگم بابا تاریخ عروسی افتاده عقب
ب.ا. آقای جئون امروز میخواد بیاد که در مورد همین موضوع حرف بزنیم
ات. فردا عروسیه کاشکی بیوفته برای یه هقته دیگه
م.ا. با اون پدربزرگت فکر نکنم که بندازش برا هفته دیگه اون منتظره که هرچی زودتر قرار داد ببنیدم
ات. قرارداد چی
ب.ا. خانم گند زدی
م.ا. وای از دهنم پرید
ات. چیشده
م.ا. نگاه ات وقتی که ما ورشکست شدیم پدربزرگت هر کاری کرد که دوباره شرکت برگرده وقتی دید فایده نداره رفت پیش آقای جئون تا ازش پول بگیر اون جئون یکی از شریک های ما بوده آقای جئون هم برای اینکه به پدربزرگت پول بده شرط گذاشته که تو باید با پسرش ازدواج کنی
ات. مگه پدربزرگ فقط منو نوه دختری خودش میدونه ها مگه بجز من لیا،میاو یونا نیستن
ب.ا. پدربزرگت تو رو انتخاب نکرده آقای جئون انتخاب کرده چون از همه نوه های پدرم تو مهربون تر و قشنگ تری
ات. اههه....
که اجوما در اتاق رو زد
ات. بیا تو
اجوما . ببخشید آقای جئون تشریف آوردن
م
ب.ا. الان میایم
دخترم میتونی بیای پایین
ات. تلاشم رو میکنم کمکم کن بابا
ب.ا. باشه دستت رو بده به من بابای ات کمکش کرد تا بره پایین رفتن پایین
ب.ک. عروس قشنگم چی شده بیا بشین
آن با سختی نشست رو مبل
م.ک. باید برای ات چندتا بادیگارد بزاریم
کوک. اونوقت چرا
ب.ک.کسی ازت نظر بپرسید جونگکوک
کوک. ایششش
پ.ب. ات دخترم تو میدونی که فردا عروسی هست
ات. اوهوم ولی من با این وعضم نمیتونم
پ.ب. پس میندازیم برای دو روز دیگه
ات. چی من منظورم اینه که عروسی برای هفته دیگه باشه
کوک. راست میگه منم چند روز بیشتر نمیبینمش
م.ک. کوک پسرم
کوک. جانم مامان
م.ک. ببند دهنتو
کوک.چشم (نگاه بچم چقدر موادبه)
پ.ب. نه خیلیییی میشه باید دوروز دیگه باشه
ک.ب. منم موافقم دو روز دیگه
کوک. اهههه
ات. پدربزرگ
پ.ب. برو تو اتاقت
ات. کمکم کن تا برم
م.ب. اجوما کمک ات کن تا بره تو اتاقش
اجوما.چشم
ب.ک. نه چرا اجوما کوک برو ات رو بزار تو اتاقش
کوک. به من چه
ب.ک. نشنیدم بگی چشم
کوک. ای خدا.... چشم
کوک ات رو براید استایل بغل کرد و بردش ت. اتاق
تمام مدت دختر عمو های ات و دختر عمش با حرص ات رو نگاه میکردن
کوک..........
خب همینطور که گفتم سه تا پارت میزارم وقتی ۶۰۰تایی بشیم
یکی دو ساعت دیگه هم دوپارت بعدی رو میزارم
ممنون بابت حمایتاتون
۲۸.۰k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.