paer 9
paer 9
جونکوک
امروزم تموم شد هوا دیگه داشت تاریک میشد ات هم نبود رفته بود بیرون ساعتو نگاه کردم حتما اومده رفتم پشته خونه یکمم
از خونه دور شدم یکم منتظر موندم بلاخره اومد
جه چانگ
از ماشین پیاده شدم رفتم سمته جونکوک و جلوش وایستادم و دستامو گذاشتم رو شونش هاش و همش میگفتم
جونکوک منو یاد میاد لطفا منو فراموش نکن اگه تو منو فراموشی کنی من چیکار کنم یه چیزی (بگو با داد)
جونکوک: بسه این بچه بازی ها رو بزار کنار
دستاشو از شونه هام برداشتم
جه چانگ: نهههههههه جونکوک منو فراموش نکن
( با داد دخترونه )
جونکوک : گفتم کافیه بگو ببینم نیسانگ چی شد از شرش خلاص شدین
جه چانگ: نه هنوز دنبالشیم
جونکوک : هنوز نگرفتینش شما ها چه غلتی میکردین
جه جانگ: همون غلتای که تو میدونی
جونکوک: مثله آدم بگو
جه چانگ: فعلا نیسانگ دسته مون رو بسته بعد از اون بار های اشیای تاریخی که نتونسیتم بفرستیمش خیلی ضرر کردیم فعلا کاری نمی تونیم بکنیم
جونکوک: حالا چیکار کنیم
جه چانگ: هیچ کاری تو همین جا میمونی تا نیسانگ نتونه پیدات کنه فعلا همیه سئول رو دنبال تو میگرده اینجا پیدات نمی کنه منم از دور هواسم به همه چی هست
جونکوک : مگه جای دیگه ای نیست که برم
جه چانگ: نه امن ترین جا فعلا اینجاست حتا به فکره پدره نیسانگم نمیرسه که تو اینجایی
جونکوک: باشه همین جا میمونم و وانمود میکنم که حافظه مو از دست دادم
جه چانگ: دختره خوشگلیه
جونکوک: چیداری میگی باز این وقت شب مست کردی
جه چانگ: تو خونه یه همین دختره که زندگی میکنی دختر خوشگلیه
جونکوک: اره خوشگله مهربونم هست درضمن خندیه خوشگلی داره (با لبخند)
جه چانگ: نهههههه من هنوز خیلی جونم نمیخوام عمو بشم جونکوک لطفا همچین کاری نکن
جونکوک: باز چرا دیونه شدی
جه چانگ: اون دخترو دوست داری
جونکوک: نه کی گفته
جه چانگ: خودت گفتی از تو چشمات فهمیدم
جونکوک: از کی تاحالا حرف های آدما رو از تویه چشماشون می خونی
جه چانگ: از دیروز تاحالا (خنده )
جونکوک: بسه از اینجا برو شاید الان یکی ببینتت
جه چانگ: باشه باشه رفتم هولم نده
جونکوک: برو دیگه
جه چانگو به زور سوار ماشینش کردم و رفت اوف یه دقیقه اومد سرمو به درد آورد
ادامه دارد^^^^^^^
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
جونکوک
امروزم تموم شد هوا دیگه داشت تاریک میشد ات هم نبود رفته بود بیرون ساعتو نگاه کردم حتما اومده رفتم پشته خونه یکمم
از خونه دور شدم یکم منتظر موندم بلاخره اومد
جه چانگ
از ماشین پیاده شدم رفتم سمته جونکوک و جلوش وایستادم و دستامو گذاشتم رو شونش هاش و همش میگفتم
جونکوک منو یاد میاد لطفا منو فراموش نکن اگه تو منو فراموشی کنی من چیکار کنم یه چیزی (بگو با داد)
جونکوک: بسه این بچه بازی ها رو بزار کنار
دستاشو از شونه هام برداشتم
جه چانگ: نهههههههه جونکوک منو فراموش نکن
( با داد دخترونه )
جونکوک : گفتم کافیه بگو ببینم نیسانگ چی شد از شرش خلاص شدین
جه چانگ: نه هنوز دنبالشیم
جونکوک : هنوز نگرفتینش شما ها چه غلتی میکردین
جه جانگ: همون غلتای که تو میدونی
جونکوک: مثله آدم بگو
جه چانگ: فعلا نیسانگ دسته مون رو بسته بعد از اون بار های اشیای تاریخی که نتونسیتم بفرستیمش خیلی ضرر کردیم فعلا کاری نمی تونیم بکنیم
جونکوک: حالا چیکار کنیم
جه چانگ: هیچ کاری تو همین جا میمونی تا نیسانگ نتونه پیدات کنه فعلا همیه سئول رو دنبال تو میگرده اینجا پیدات نمی کنه منم از دور هواسم به همه چی هست
جونکوک : مگه جای دیگه ای نیست که برم
جه چانگ: نه امن ترین جا فعلا اینجاست حتا به فکره پدره نیسانگم نمیرسه که تو اینجایی
جونکوک: باشه همین جا میمونم و وانمود میکنم که حافظه مو از دست دادم
جه چانگ: دختره خوشگلیه
جونکوک: چیداری میگی باز این وقت شب مست کردی
جه چانگ: تو خونه یه همین دختره که زندگی میکنی دختر خوشگلیه
جونکوک: اره خوشگله مهربونم هست درضمن خندیه خوشگلی داره (با لبخند)
جه چانگ: نهههههه من هنوز خیلی جونم نمیخوام عمو بشم جونکوک لطفا همچین کاری نکن
جونکوک: باز چرا دیونه شدی
جه چانگ: اون دخترو دوست داری
جونکوک: نه کی گفته
جه چانگ: خودت گفتی از تو چشمات فهمیدم
جونکوک: از کی تاحالا حرف های آدما رو از تویه چشماشون می خونی
جه چانگ: از دیروز تاحالا (خنده )
جونکوک: بسه از اینجا برو شاید الان یکی ببینتت
جه چانگ: باشه باشه رفتم هولم نده
جونکوک: برو دیگه
جه چانگو به زور سوار ماشینش کردم و رفت اوف یه دقیقه اومد سرمو به درد آورد
ادامه دارد^^^^^^^
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
۵.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.