پارت سه
پارت سه
اتاق عمل داشت گریه میکرد و این باعث میشد اون روح عذاب بکشه همین جوری ادامه داشت که ا.ت شاهد کشته شدن و عذاب دکترا بود که اون روح شیطانی چطور زنده زنده نابودشون میکرد و اون صدا ها و اون خواب ها همشون از اون روز هست )
میا، مامان بزرگ این چیه چچ..را...این خدای من
م.م این یه طلسم که برای یکی نوشته شده بود که ا.ت بخاطر داشتن روح پاک و معصوم و ضعیفش دچارش شده این موجودی که ا.ت رو دنبال میکنه تا اون رو نکشه و زره زره ترسشو نچشه ول کن نیست
میا ، پس چیکار کنیم مامانی
م.م ، من نمی دونم اما تمام تلاشمو میکنم به ا.ت آسیبی نبینه ولی توی این ش یه چیزایی میبینم
میا، خب چیه
م.م ، یه مرد کمک قرمز مشکی خون دشمنی
میا ، ینی چی
م.م نمی دونم اما این آینده خیلی واضح نبود پس ینی قراره به زودی اتفاق بیوفته و مثل اینکه قراره ا.ت خوب بشه البته معلوم نیست شایدم برعکس باشه و ا.ت بدترشه نمیدونم (با لحنی تأسف بار)
م.م بیا کمکم ا.تو ببریم تو اتاقش
ا.ت ویو باز از خواب با استرس بلند شدم و دیدم تو اتاقم رفتم پایین و میا همه چی رو برام گفت
ا.ت ینی الان من چیکار کنم
م.م، تو قراره به زودی با کسب آشنا بشی که کمکت اما اون موجود هم اینو فهمیده ممکنه بیشتر ازیتشی
ا.ت ، فهمیدم ممنون
میا، خب ا.ت بریم بیرون
ا.ت ، اوم بریم رفتم تو اتاقم من دیگه تقریبا خیلی کم میترسم یا ناراحت کلا از خودم خیلی کم احساس نشون میدم چون اون موقع دیگه کم تر آسیب میبینم رفتم پایین
ا.ت، میا بریم
میا بریم
رفتیم و کل اون اطراف رو گشتیم
دو روز بعد
الان دوروزه اینجام و امشب میا قراره بره چون یه سری کار داره اما هفته دیگه میاد منم به اینجا عادت کردم اما خوب خیلی اتفاق های عجیب برام میوفته اما خب مادر بزرگ میا خوب ازم مراقبت میکنه از اون روز که اومدم رنگ و روم بهتر شده چون اون منو با دارو های گیاهی میخوابونه و من هم بهترم اما اون خواب ها هنوز هست اون صدا ها اون چیزایی که باهام حرف میزنن
میا ، ا.ت ا.ت چرا تو فکری نگران نباش من زود میام
ا.ت، قول میدی
میا ، البته مراقب خودت باش من دیگه برم
میاهم رفت منم رفتم تو پیش اجوما باهم کمک کردیم و شام پختیم به من پیشش خوش میگذره خیلی زیاد
فردا صبح
اجوما من رفتم یکم بگردم خیلی تو خونه موندم
م.م. باشه مراقب خودت باش
ا.ت ، چشم
اخیش خیلی هوا خوبه من دیشب اجوما دوز دارو رو بیشتر کرد و حدود ده ساعت کامل خوابیدم واقعا اینجا بهم ساخته همین جور داشتم قدم میزدم و با ثورا بازی میکردم (ثورا گربه ا.ت هست عکسشو تو پارت بعد میزارم )که اون صدا ها اون صحنه ها همه از جلو چشمم رد شد اون موجد سیاه داشت بهم نزدیک میشد انقد نزدیک بود که از ترس بیهوش شدم و.......
اتاق عمل داشت گریه میکرد و این باعث میشد اون روح عذاب بکشه همین جوری ادامه داشت که ا.ت شاهد کشته شدن و عذاب دکترا بود که اون روح شیطانی چطور زنده زنده نابودشون میکرد و اون صدا ها و اون خواب ها همشون از اون روز هست )
میا، مامان بزرگ این چیه چچ..را...این خدای من
م.م این یه طلسم که برای یکی نوشته شده بود که ا.ت بخاطر داشتن روح پاک و معصوم و ضعیفش دچارش شده این موجودی که ا.ت رو دنبال میکنه تا اون رو نکشه و زره زره ترسشو نچشه ول کن نیست
میا ، پس چیکار کنیم مامانی
م.م ، من نمی دونم اما تمام تلاشمو میکنم به ا.ت آسیبی نبینه ولی توی این ش یه چیزایی میبینم
میا، خب چیه
م.م ، یه مرد کمک قرمز مشکی خون دشمنی
میا ، ینی چی
م.م نمی دونم اما این آینده خیلی واضح نبود پس ینی قراره به زودی اتفاق بیوفته و مثل اینکه قراره ا.ت خوب بشه البته معلوم نیست شایدم برعکس باشه و ا.ت بدترشه نمیدونم (با لحنی تأسف بار)
م.م بیا کمکم ا.تو ببریم تو اتاقش
ا.ت ویو باز از خواب با استرس بلند شدم و دیدم تو اتاقم رفتم پایین و میا همه چی رو برام گفت
ا.ت ینی الان من چیکار کنم
م.م، تو قراره به زودی با کسب آشنا بشی که کمکت اما اون موجود هم اینو فهمیده ممکنه بیشتر ازیتشی
ا.ت ، فهمیدم ممنون
میا، خب ا.ت بریم بیرون
ا.ت ، اوم بریم رفتم تو اتاقم من دیگه تقریبا خیلی کم میترسم یا ناراحت کلا از خودم خیلی کم احساس نشون میدم چون اون موقع دیگه کم تر آسیب میبینم رفتم پایین
ا.ت، میا بریم
میا بریم
رفتیم و کل اون اطراف رو گشتیم
دو روز بعد
الان دوروزه اینجام و امشب میا قراره بره چون یه سری کار داره اما هفته دیگه میاد منم به اینجا عادت کردم اما خوب خیلی اتفاق های عجیب برام میوفته اما خب مادر بزرگ میا خوب ازم مراقبت میکنه از اون روز که اومدم رنگ و روم بهتر شده چون اون منو با دارو های گیاهی میخوابونه و من هم بهترم اما اون خواب ها هنوز هست اون صدا ها اون چیزایی که باهام حرف میزنن
میا ، ا.ت ا.ت چرا تو فکری نگران نباش من زود میام
ا.ت، قول میدی
میا ، البته مراقب خودت باش من دیگه برم
میاهم رفت منم رفتم تو پیش اجوما باهم کمک کردیم و شام پختیم به من پیشش خوش میگذره خیلی زیاد
فردا صبح
اجوما من رفتم یکم بگردم خیلی تو خونه موندم
م.م. باشه مراقب خودت باش
ا.ت ، چشم
اخیش خیلی هوا خوبه من دیشب اجوما دوز دارو رو بیشتر کرد و حدود ده ساعت کامل خوابیدم واقعا اینجا بهم ساخته همین جور داشتم قدم میزدم و با ثورا بازی میکردم (ثورا گربه ا.ت هست عکسشو تو پارت بعد میزارم )که اون صدا ها اون صحنه ها همه از جلو چشمم رد شد اون موجد سیاه داشت بهم نزدیک میشد انقد نزدیک بود که از ترس بیهوش شدم و.......
۵.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.