(پارت سی و یکم)
(پارت سی و یکم)
صبح
از زبان ا.ت
بلند شدم دیدم رو یه تخت گرم و نرم و یه اتاق بزرگ و زیبا یکی اومد داخل جونگکوک بود
جونگکوک گفت: خوب خوابیدی
ا.ت گفت: الان کجاییم
جونگکوک گفت: خونه ی مامانم بیا صبحونه حاضره بریم بخوریم
رفتیم پایین
مامان جونگکوک رو دیدم سلام کردم اومد و بغلم کرد و گفت: دیشب که اومدی دقت بهت نکردم الان صورتتو میبینم که خیلی دختره خوشگل و نازی هستی جونگکوک خیلی ازت تعریف کرده بود خب عزیزم بیا صبحونتو بخور
ا.ت گفت: ببخشید
مامان جونگکوک گفت: جانم
ا.ت گفت: میتونم باهاتون راحت باشم و مامان صدات کنم
مامان جونگکوک خوشحال شد و گفت: معلومه عزیزم باهام راحت باش
ا.ت گفت: درباره خانوادم میدونین
مامان جونگکوک گفت: جونگکوک همه چیز رو برام توضیح داد
ا.ت گفت: حتی اینکه مامانم زن دوم آقای جئون بوده
مامان جونگکوک گفت: بله عزیزم همه اینارو گفته حتی قاتل هم گفته
جونگکوک گفت: ببخشید عزیزم فقط خواستم مامانم دربارت چیزی بدونه جوگیر شدم همه رو گفتم
ا.ت گفت: خوب کاری کردی خودم خواستم بگم
مامان جونگکوک گفت: چه خوب که باهم خوبید خیلی دوست داشتم جونگکوک یه دوست دختر خوبی گیرش بیاد
ا.ت گفت: ممنونم
جونگکوک رفت
مامان جونگکوک گفت: خواستم بهت بگم که چرا نمیری پلیس رو بگی
ا.ت گفت: وقتی اونجا بودم میترسیدم بگم چون هم جونگکوک و ازم میگرفتن هم اخراجم میکردن
مامان جونگکوک گفت: اخی عزیزم حالا دیگه که اینجایی کسی هم نمیتونه از اینجا اخراجت کنه و جونگکوک رو ازت بگیره پس فردا میریم شکایت میکنیم
ا.ت گفت: مامان جون من واقعا نمیدونم که باید کجا برم چی بگم
مامان جونگکوک گفت:عزیزم خودم باهات میام فردا صبح میریم شکایت میکنیم باشه
ا.ت گفت: خیلی ممنونم مامان جون
مامان جونگکوک گفت: خیلی خوشحال میشم وقتی مامان جون صدام میزنی
ا.ت گفت:ببخشید میتونم بگم جونگکوک رو اخرین باری که دیده بودید کی بوده
مامان جونگکوک گفت: جونگکوک هروز بهم سر میزنه
ا.ت گفت:ولی درباره تو بهم چیزی نگفته بود
مامان جونگکوک گفت: خودم بهش گفتم
صبح
از زبان ا.ت
بلند شدم دیدم رو یه تخت گرم و نرم و یه اتاق بزرگ و زیبا یکی اومد داخل جونگکوک بود
جونگکوک گفت: خوب خوابیدی
ا.ت گفت: الان کجاییم
جونگکوک گفت: خونه ی مامانم بیا صبحونه حاضره بریم بخوریم
رفتیم پایین
مامان جونگکوک رو دیدم سلام کردم اومد و بغلم کرد و گفت: دیشب که اومدی دقت بهت نکردم الان صورتتو میبینم که خیلی دختره خوشگل و نازی هستی جونگکوک خیلی ازت تعریف کرده بود خب عزیزم بیا صبحونتو بخور
ا.ت گفت: ببخشید
مامان جونگکوک گفت: جانم
ا.ت گفت: میتونم باهاتون راحت باشم و مامان صدات کنم
مامان جونگکوک خوشحال شد و گفت: معلومه عزیزم باهام راحت باش
ا.ت گفت: درباره خانوادم میدونین
مامان جونگکوک گفت: جونگکوک همه چیز رو برام توضیح داد
ا.ت گفت: حتی اینکه مامانم زن دوم آقای جئون بوده
مامان جونگکوک گفت: بله عزیزم همه اینارو گفته حتی قاتل هم گفته
جونگکوک گفت: ببخشید عزیزم فقط خواستم مامانم دربارت چیزی بدونه جوگیر شدم همه رو گفتم
ا.ت گفت: خوب کاری کردی خودم خواستم بگم
مامان جونگکوک گفت: چه خوب که باهم خوبید خیلی دوست داشتم جونگکوک یه دوست دختر خوبی گیرش بیاد
ا.ت گفت: ممنونم
جونگکوک رفت
مامان جونگکوک گفت: خواستم بهت بگم که چرا نمیری پلیس رو بگی
ا.ت گفت: وقتی اونجا بودم میترسیدم بگم چون هم جونگکوک و ازم میگرفتن هم اخراجم میکردن
مامان جونگکوک گفت: اخی عزیزم حالا دیگه که اینجایی کسی هم نمیتونه از اینجا اخراجت کنه و جونگکوک رو ازت بگیره پس فردا میریم شکایت میکنیم
ا.ت گفت: مامان جون من واقعا نمیدونم که باید کجا برم چی بگم
مامان جونگکوک گفت:عزیزم خودم باهات میام فردا صبح میریم شکایت میکنیم باشه
ا.ت گفت: خیلی ممنونم مامان جون
مامان جونگکوک گفت: خیلی خوشحال میشم وقتی مامان جون صدام میزنی
ا.ت گفت:ببخشید میتونم بگم جونگکوک رو اخرین باری که دیده بودید کی بوده
مامان جونگکوک گفت: جونگکوک هروز بهم سر میزنه
ا.ت گفت:ولی درباره تو بهم چیزی نگفته بود
مامان جونگکوک گفت: خودم بهش گفتم
۱۳.۰k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.