p61🩸
رفتیم سمتشون .... که بابام گفت
مونبین : من یه سری میرم پیش دوستام شما راحت باشید ...
جین : وای پسر چقدر بزرگ شدی .....
جین ومد سمت بغلم کرد .... منم دوستمو انداختم روی شونه هاش
جونگ کوک : فقط یه سال بزرگی ..... ها
یومی : جین منم میخام بیام سلام بدم ....
وای خدا میخاد چه سلامی به من بده اخه ....
جین رفت اون ور یومی ومد پیشم ....
یومی : سلام پسر عمو ....
ومد بغلم کرد ...
از سر ناچاری گفتم سلام
بغلم کرد اما من نکردم ....
جسیکا رفت سمت جین باهم سلام دادن ....
جسیکا دستشو جلو جین دراز کرد جین دستشو گرفت ....
جین با لبخند ....
جین : سلام ....
جسیکا : سلام ....
یومی ازم جدا شد .:..
میخاستم به یوری سلام بدم که جسیکا زود تر رفت .... بغلش کرد ....
جسیکا : سلام به دوست بچگیم ...
یوری : سلام نابغه .....
جسیکا : با این حرف یوری خندید ....
یومی رفت سمت جسیکا ....
یومی : سلام خانم نابغه ....
جسیکا یومی رو بغل کرد ....
جسیکا: چطوری دختر مغرور .... ( با خنده )
یوری رو کرد به من ...
یوری : یه مدت میشه ندیدمت شریک ....
جونگ کوک : ت که از شرکت رفتی ....
جسیکا داشت بهم نگاه میکرد لبخند های شیطونی میزد ....
بزور خودمو نگه داشتم ....
یومی : خو.بریم بشینیم
جین : بریم ....
رفتیم روی مبل ها نشستیم ....
جین ومد کنار من نشست
بعد جسیکا یومی رو یه روی ما بودن ....
یوری بغل دستمون مبل تک نفر نشست ....
جونگ کوک : وای جین این همه سال گذشت بدون هم بزرگ شدیم ....
جین : ت خیلی تغییر کردی تتو زدی
جونگ کوک : ت هم جذابی ....
جسیکا: اگه تعریف از خود تموم شد منو یومی داریم میریم نوشیدنی بیاریم شما هم میخورید بیارم .....
جونگ کوک : من میخام ....
جین : منم همینطور ..
ریوی هیچی نگفت .... داشت با گوشیش ور میرفت ....
جین : فندوق ....
یوری : ها ...
جین :نوشیدنی چیزی نمیخای ...
یوری : نه من نمیخورم ...
جسیکا : اوکی ....
بعد اون دوتا رفتند ....
جین : اوووف من برم یکم بچرخم تا دخترا میاند ....
جونگ کوک ؛ باشه ....
جین رفت منو یوری تنها موندیدم ....
گوشیمو از توی جیبم در آوردم یواشکی از یوری عکس گرفتم .....
اصلا متوجه نشد .... گوشیمو جمع کردم ...
جونگ کوک ؛ بعد سال ها همو دیدم ت گوشی نگاه میکنی ....
یوری لبخند کوچیکی زد ...
یوری : خو بگو ....؟
جونگ کوک : چی بگم ....
یوری : هر چی ،... که دوست داری .... هنوز شرکت میری ...!
جونگ کوک : نه ومدم بیرون .... ت چی باند چطور پیش میره ...
یوری : مثل همیشه عالی ....
داشتم نگاه میکردم .... بینمون سکوت شد ....
اون داشت منو نگاه میکردم منم اونو .... چه چشمای انگار توی سیاه چال افتادمو نمیتونم بیام بیرون ....
او انگار من واقعا عاشق شدم .....
داشتم از نگاه کردن بهش لذت میبردم که یومی ومد ...
اووووف این از من چی میخاد …..
یومی : جونگ کوک جین باهات کار داره .....
جونگ کوک : کجاست ....!
یومی : بیا بریم ....
بلند شدم رفتم دنبالش .... منو برد توی یه راه روی که هیچ کس نبود ....
جونگ کوک ؛ جین فقط یه بهانه بود ،،،،
یومی : چرا هیچ وقت به من اونجوری نگاه نکردی ها ....
جونگ کوک : باز چرت پرت هات شروع شد ...
یومی : حرف ها من همیشه برات چرت بوده اره ..... میدونم ....
جونگ کوک ؛ چی میخایی باز ....
یومی : چرا بهش اونجوری نگاه میکنی ها .... من قلبم میسوزه ....
یومی دست هاشو گذاشت روی صورتم ....
یومی : من هنوزم دوست دارم ....
دست هاشو انداختم ....
جونگ کوک : باید قبلا فکر اینجاشو میکردی ..... دیر گفتی من خیلی وقته دنبال یوری سا ام .....
یومی : نه نه هیچ وقت نمیتونی همچین کاری کنی جونگ کوک ..... میدونم ت هم هنوز دویم داری و داری این حرف ها رو میزنی که منو عصبانی کنی .....
جونگ کوک : نه همچین چیزی در کار نیست من دیگه ت رو نمیخام
از کنارش رد شدم رفتم ....
مونبین : من یه سری میرم پیش دوستام شما راحت باشید ...
جین : وای پسر چقدر بزرگ شدی .....
جین ومد سمت بغلم کرد .... منم دوستمو انداختم روی شونه هاش
جونگ کوک : فقط یه سال بزرگی ..... ها
یومی : جین منم میخام بیام سلام بدم ....
وای خدا میخاد چه سلامی به من بده اخه ....
جین رفت اون ور یومی ومد پیشم ....
یومی : سلام پسر عمو ....
ومد بغلم کرد ...
از سر ناچاری گفتم سلام
بغلم کرد اما من نکردم ....
جسیکا رفت سمت جین باهم سلام دادن ....
جسیکا دستشو جلو جین دراز کرد جین دستشو گرفت ....
جین با لبخند ....
جین : سلام ....
جسیکا : سلام ....
یومی ازم جدا شد .:..
میخاستم به یوری سلام بدم که جسیکا زود تر رفت .... بغلش کرد ....
جسیکا : سلام به دوست بچگیم ...
یوری : سلام نابغه .....
جسیکا : با این حرف یوری خندید ....
یومی رفت سمت جسیکا ....
یومی : سلام خانم نابغه ....
جسیکا یومی رو بغل کرد ....
جسیکا: چطوری دختر مغرور .... ( با خنده )
یوری رو کرد به من ...
یوری : یه مدت میشه ندیدمت شریک ....
جونگ کوک : ت که از شرکت رفتی ....
جسیکا داشت بهم نگاه میکرد لبخند های شیطونی میزد ....
بزور خودمو نگه داشتم ....
یومی : خو.بریم بشینیم
جین : بریم ....
رفتیم روی مبل ها نشستیم ....
جین ومد کنار من نشست
بعد جسیکا یومی رو یه روی ما بودن ....
یوری بغل دستمون مبل تک نفر نشست ....
جونگ کوک : وای جین این همه سال گذشت بدون هم بزرگ شدیم ....
جین : ت خیلی تغییر کردی تتو زدی
جونگ کوک : ت هم جذابی ....
جسیکا: اگه تعریف از خود تموم شد منو یومی داریم میریم نوشیدنی بیاریم شما هم میخورید بیارم .....
جونگ کوک : من میخام ....
جین : منم همینطور ..
ریوی هیچی نگفت .... داشت با گوشیش ور میرفت ....
جین : فندوق ....
یوری : ها ...
جین :نوشیدنی چیزی نمیخای ...
یوری : نه من نمیخورم ...
جسیکا : اوکی ....
بعد اون دوتا رفتند ....
جین : اوووف من برم یکم بچرخم تا دخترا میاند ....
جونگ کوک ؛ باشه ....
جین رفت منو یوری تنها موندیدم ....
گوشیمو از توی جیبم در آوردم یواشکی از یوری عکس گرفتم .....
اصلا متوجه نشد .... گوشیمو جمع کردم ...
جونگ کوک ؛ بعد سال ها همو دیدم ت گوشی نگاه میکنی ....
یوری لبخند کوچیکی زد ...
یوری : خو بگو ....؟
جونگ کوک : چی بگم ....
یوری : هر چی ،... که دوست داری .... هنوز شرکت میری ...!
جونگ کوک : نه ومدم بیرون .... ت چی باند چطور پیش میره ...
یوری : مثل همیشه عالی ....
داشتم نگاه میکردم .... بینمون سکوت شد ....
اون داشت منو نگاه میکردم منم اونو .... چه چشمای انگار توی سیاه چال افتادمو نمیتونم بیام بیرون ....
او انگار من واقعا عاشق شدم .....
داشتم از نگاه کردن بهش لذت میبردم که یومی ومد ...
اووووف این از من چی میخاد …..
یومی : جونگ کوک جین باهات کار داره .....
جونگ کوک : کجاست ....!
یومی : بیا بریم ....
بلند شدم رفتم دنبالش .... منو برد توی یه راه روی که هیچ کس نبود ....
جونگ کوک ؛ جین فقط یه بهانه بود ،،،،
یومی : چرا هیچ وقت به من اونجوری نگاه نکردی ها ....
جونگ کوک : باز چرت پرت هات شروع شد ...
یومی : حرف ها من همیشه برات چرت بوده اره ..... میدونم ....
جونگ کوک ؛ چی میخایی باز ....
یومی : چرا بهش اونجوری نگاه میکنی ها .... من قلبم میسوزه ....
یومی دست هاشو گذاشت روی صورتم ....
یومی : من هنوزم دوست دارم ....
دست هاشو انداختم ....
جونگ کوک : باید قبلا فکر اینجاشو میکردی ..... دیر گفتی من خیلی وقته دنبال یوری سا ام .....
یومی : نه نه هیچ وقت نمیتونی همچین کاری کنی جونگ کوک ..... میدونم ت هم هنوز دویم داری و داری این حرف ها رو میزنی که منو عصبانی کنی .....
جونگ کوک : نه همچین چیزی در کار نیست من دیگه ت رو نمیخام
از کنارش رد شدم رفتم ....
۳.۵k
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.