فیک زندگی با بنگتن ۳
فیک زندگی با بنگتن ۳
پارت ۲
دست شوگا رو گرفتم
شوگا:آیی(آروم)
وی:دستشو سوزونده
شوگا:وی(چشم غره)
نگران نگاش کردم
جیهوپ: آخه تازیگیا شوگا اهل آشپزی کردن شده(چشمک)
جیمین:چقد بهم میایین
کوک: شوگا حیف شد باید با جیمین دوست میشدی
جین:کوک
ات:ولش کن شوگا خوبی تو (نگران)
شوگا:چیزی نیست
ب دستش نگاه کردم قرمز شده بود بلند شدم پماد از توی جعبه آوردم بیرون
شوگا:نمیخاد ات
جین:بزا کارشو بکنه
روی دستش پماد کشیدم حسم گفت کار نامجونه نخاستم تهمت بزنم این فکر رو دور کردم بچ ها رفتن سر کار با شوگا ظرفا رو جمع کردیم
ات:تو بشین
شوگا:باش
نشست کارمو ک تموم کردم رفتم رو ب روش نشستم دستاشو گرفتم
ات: شوگامیسوزه ؟
شوگا:خیلی کم
ات:چرا اینطوری شد کار نامجونه
سرشو انداخت پایین
شوگا:ن
ات:منو نگاه کن کار اونه
شوگا سرشو آورد بالا
شوگا:اره ولی بیخی
شروع کردم ب گریه کردن
ات:چرا چی شد مگ(گریه)
شوگا:باش میگم تو آروم باش میگفت تو ماله اونی عاشقشی و ازت دور شم
اشکامو پاک کردم
ات:هی عوضی شوگا... منو بوسید
شوگا:چی چ غلطی کرده (عصبی)
ات:آروم باش (بغض)
شوگا:باشه پاشو آماده شو بریم بیرون
رفتم بالا آماده شدم شوگا اومد توی اتاق دید دارم آرایش میکنم
شوگا:پاشو نگات کنم
پاشدم بهم نزدیک شد
شوگا:یکم رژت زیاده بزا درستش کنم
شروع کرد ب بوسیدنم چند دقیقه گذشت و ازش جدا شدم
ات:الان خوبع ؟!
شوگا:باید هرچ زود تر تورو مامان بچ هام کنم مگرن ازم میدزدنت
بهش نزدیک شدم دستامو گذاشتم روی سینه هاش
ات:خب الانم دیر نشده ها
شوگا:اول عروسی بعد بچ حالا لبو بده ببینم خوشگله
دستشو گذاشت روی کردنم و ی دستشم روی کمرم شروع کرد ب لب گرفت یواش یواش حرکتم داد منو چسپوند ب دیوار بوسیدنو ادامه داد
شوگا:خوشت اومده ها ولکن نیستی بریم
ات:خوشم ک اومده باشه بریم
پارت ۲
دست شوگا رو گرفتم
شوگا:آیی(آروم)
وی:دستشو سوزونده
شوگا:وی(چشم غره)
نگران نگاش کردم
جیهوپ: آخه تازیگیا شوگا اهل آشپزی کردن شده(چشمک)
جیمین:چقد بهم میایین
کوک: شوگا حیف شد باید با جیمین دوست میشدی
جین:کوک
ات:ولش کن شوگا خوبی تو (نگران)
شوگا:چیزی نیست
ب دستش نگاه کردم قرمز شده بود بلند شدم پماد از توی جعبه آوردم بیرون
شوگا:نمیخاد ات
جین:بزا کارشو بکنه
روی دستش پماد کشیدم حسم گفت کار نامجونه نخاستم تهمت بزنم این فکر رو دور کردم بچ ها رفتن سر کار با شوگا ظرفا رو جمع کردیم
ات:تو بشین
شوگا:باش
نشست کارمو ک تموم کردم رفتم رو ب روش نشستم دستاشو گرفتم
ات: شوگامیسوزه ؟
شوگا:خیلی کم
ات:چرا اینطوری شد کار نامجونه
سرشو انداخت پایین
شوگا:ن
ات:منو نگاه کن کار اونه
شوگا سرشو آورد بالا
شوگا:اره ولی بیخی
شروع کردم ب گریه کردن
ات:چرا چی شد مگ(گریه)
شوگا:باش میگم تو آروم باش میگفت تو ماله اونی عاشقشی و ازت دور شم
اشکامو پاک کردم
ات:هی عوضی شوگا... منو بوسید
شوگا:چی چ غلطی کرده (عصبی)
ات:آروم باش (بغض)
شوگا:باشه پاشو آماده شو بریم بیرون
رفتم بالا آماده شدم شوگا اومد توی اتاق دید دارم آرایش میکنم
شوگا:پاشو نگات کنم
پاشدم بهم نزدیک شد
شوگا:یکم رژت زیاده بزا درستش کنم
شروع کرد ب بوسیدنم چند دقیقه گذشت و ازش جدا شدم
ات:الان خوبع ؟!
شوگا:باید هرچ زود تر تورو مامان بچ هام کنم مگرن ازم میدزدنت
بهش نزدیک شدم دستامو گذاشتم روی سینه هاش
ات:خب الانم دیر نشده ها
شوگا:اول عروسی بعد بچ حالا لبو بده ببینم خوشگله
دستشو گذاشت روی کردنم و ی دستشم روی کمرم شروع کرد ب لب گرفت یواش یواش حرکتم داد منو چسپوند ب دیوار بوسیدنو ادامه داد
شوگا:خوشت اومده ها ولکن نیستی بریم
ات:خوشم ک اومده باشه بریم
۳.۲k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.