اسلاید ها عینک جیسو چشم مامان بزرگچشمجیسو

اسلاید ها : ¹. عینک جیسو ².‌چشم مامان بزرگ‌³.چشم‌جیسو
عشق حقیقی قسمت ¹⁹
آلیا نگاهی ب جیسو کرد تا بفهمه ک جواب بکنه رو بده با ن
" چرا منو نگاه میکنم بگو دیگه "
آلیا نگاهش رو از جیسو گرفت و ب یون‌ها داد
" از وقتی ک از خونه بیرون شد "
و سرش رو پایین انداخت جیسو دستش رو محکم از دست برادرش در آورد قفل ماشین رو باز کرد از تو کیفش باند دستش رو در آورد و ی بطری آب ک کنار کیفش گذاشته بود رو برداشت و ریخت روی دستش با دستمال خشک کرد و محکم باند رو دور دستش بست ... دستش میلرزید نشست تو ماشین و درو قفل کرد قرصش رو در آورد و دوتا ازش خود تا لرزش پا و دستش آروم شه تموم مدت یون‌ها، جین و آلیا نگاهش میکردن قفل درو باز کرد و پیاده شد ...
" چیشده ب چی نگاه می‌کنید ؟ "
یون‌ها با عصبانیت آهای کشید
" ب اینکه چقدر بی خیال هستی "
جیسو توجهی نکرد و عینکش رو یکم بالا تر برد ک این باعث شد یون‌ها شک بیفته
" عینک ؟ آلیا چشماش چ رنگیه ؟ "
آلیا آروم زمزمه کرد
" خودت باید ببینی من حتی از گفتنش هم میترسم "
آلیا آروم ب سمت داخل عمارت حرکت کرد جین و یون‌ها هم دیگه رو نگاه کردن
JIN:
" باید چشماش رو نگاه کنیم و مطمئن شیم لنز نذاشته چشماش باید مثه چشمای مامان‌بزرگ باشه هتوکرومی "
YONHI:
" ارع ... برای مامان بزرگ‌ سبز و آبیه برای جیسو باید ی چشم آبی،طوسی یچشم قهوه ای باشه "
★ گفتم شاید ندونید معنی هتوکرومی رو اینجا براتون توضیح بدم نیگا کنید بعضی چشم ها تو دنیا ی طرف چشم ی رنگه ی طرف دیگه ی رنگ دیگه مثلا ی چشم آبی ی چشم قرمز ک اسم این نوع چشم ها هتوکرومی هست و واقعا وجود داره ★
JIN:
" چجوری نگاه کنیم ؟ "
YONHI:
"اون‌جاش با من "
یون‌ها و جین رفتن داخل دیدن ک جیسو باز پشت میز نشسته یون‌ها رفت بغل آلیا نشست بغل گوش آلیا آروم زمزمه کرد
" آلیا شی ی سوال "
آلیا یکدفعه ترسید ولی فهمید یون‌ها داره زیر گوشش زمزمه میکنه ترسش ریخت
" اوف ترسیدم بگو ...!"
یون‌ها دوباره ادامه داد ب حرفش
" ميگما تو دختری میفهمی ولی ببخشید این سوالو میپرسم ... وقتی دخترا لنز میزارن چجوری میشه فهمید لنز گذاشتن ؟ "
آلیا دست میکنه تو کیفش و ی لنز ک همیشه همراهش داره رو در میاره
" نیگا کن این اسمش لنز هست [ میگیره تو دستش نشون میده ] اینو میزارن روی سطح چشم [ یواشکی میزاره ] حالا نیگا کن تفاوت رو این طرف ک لنز هست قشنگ برق میزنه و معلومه خط های گرد بودن لنز هم معلومه ولی این طرف معلوم نیست "
یون‌ها وقتی فهمید یکم عقب رفت
" مرسی بعدن برات جبران میکنم شمارت رو میدی ک بهت زنگ بزنم برات جبران کنم ؟ "
آلیا از تو کیفش کارت تجاریش رو برداشت ک شمارش روش بود و ب یون‌ها داد
" این شماره اصلی خودمه این شماره دفترم هست "
یون‌ها تایید کرد و کارت تجاری آلیا رو تو جیبش گذاشت
دیدگاه ها (۸)

عشق حقیقی قسمت ²⁰ <¹⁰قسمت هیجان انگیز آخر>همه غذا هاشون رو خ...

عشق حقیقی قسمت ²¹ این دفعه کی یود ک صداش می‌کرد...؟بله پدرش ...

عشق حقیقی قسمت ¹⁸ پدربزرگ خندید و حرف مامان بزرگ رو ادامه دا...

حوصلم سر رفته 💔...مغزم ب.گ.ا رفته 🙃ی پست حق نشه 🫡؟حق بود ؟بی...

ورق بزندوستان عزیز وقتی ی دختر پست هاتون رو لایک می‌کنه سریع...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط