دوست برادرم پارت45
میسو کلافه نگاهش کرد اما دامی ادامه داد
دامی :اخرین بار وقتی من و جیمین جدا شدیم 6 سال پیش بود ...اون کسی که خیا*نت کرد من بودم...یک شب با رئیسش که مثل دوست بود برای جیمین تو خونه من
من و اون خیلی وقت بود از طریق جیمین باهم اشنا شده بودیم و اون چند باری بهم ابراز علاقه کرد اما من قبول نکردم و اخرین بار که پزیرفتم ...فکر میکردم اون شب جیمین نمیاد خونه من چون رئیسش گفت پنجشنبه اس و کارش زیاده اما نمیدونستم اون کارش رو زود تر انجام داده بود تا برگرده و شب پیش من باشه....خب باید بگم من قبلاً خارج بودم و برام طبیعی بود اینطوری با چند تا پ*سر بودن و حتی جیمین هم میدونست که د*ختر نیستم اما باز دوستم داشت ولی من از اعتمادش سو استفاده کردم و با رئیسش خوابیدم .....
میسو با شنیدن حرفاش متعجب و سر گردان خیره اش بود پس برا همین بود که جیمین از عشق و نزدیک شدن به دختر ها هراس داشت و یا وقتی یون وو به میسو نزدیک میشد جیمین عصبی میشد....
دامی ادامه داد
دامی: و من نمیدونستم که همون شب جیمین برگشت و ما رو باهم دید و من فهمیدم که رئیسش فقط ازم سو استفاده کرد ...اون شب جیمین تا تونست رئیسش رو زد و صورتش رو بهم ریخت به خاطر همین هم ازش شکا*یت کردن هم بخاطر من از کارش اخراج شد...بعد اون دیگه هیچ وقت ندیدمش تا دیشب !
میسو خشکش زده بود و نمیدونست چی بگه یه ادم چقد میتونه وقیح باشه تازه برم گشته....اما جیمین چطور تونست دوباره قبولش کنه دیگه داشت حالش ازشون بهم میخورد ...
اخمی کرد و به خودش مثلت شد و گفت
میسو:پس....تو ازم چی میخوای!؟
دامی:......
دامی :اخرین بار وقتی من و جیمین جدا شدیم 6 سال پیش بود ...اون کسی که خیا*نت کرد من بودم...یک شب با رئیسش که مثل دوست بود برای جیمین تو خونه من
من و اون خیلی وقت بود از طریق جیمین باهم اشنا شده بودیم و اون چند باری بهم ابراز علاقه کرد اما من قبول نکردم و اخرین بار که پزیرفتم ...فکر میکردم اون شب جیمین نمیاد خونه من چون رئیسش گفت پنجشنبه اس و کارش زیاده اما نمیدونستم اون کارش رو زود تر انجام داده بود تا برگرده و شب پیش من باشه....خب باید بگم من قبلاً خارج بودم و برام طبیعی بود اینطوری با چند تا پ*سر بودن و حتی جیمین هم میدونست که د*ختر نیستم اما باز دوستم داشت ولی من از اعتمادش سو استفاده کردم و با رئیسش خوابیدم .....
میسو با شنیدن حرفاش متعجب و سر گردان خیره اش بود پس برا همین بود که جیمین از عشق و نزدیک شدن به دختر ها هراس داشت و یا وقتی یون وو به میسو نزدیک میشد جیمین عصبی میشد....
دامی ادامه داد
دامی: و من نمیدونستم که همون شب جیمین برگشت و ما رو باهم دید و من فهمیدم که رئیسش فقط ازم سو استفاده کرد ...اون شب جیمین تا تونست رئیسش رو زد و صورتش رو بهم ریخت به خاطر همین هم ازش شکا*یت کردن هم بخاطر من از کارش اخراج شد...بعد اون دیگه هیچ وقت ندیدمش تا دیشب !
میسو خشکش زده بود و نمیدونست چی بگه یه ادم چقد میتونه وقیح باشه تازه برم گشته....اما جیمین چطور تونست دوباره قبولش کنه دیگه داشت حالش ازشون بهم میخورد ...
اخمی کرد و به خودش مثلت شد و گفت
میسو:پس....تو ازم چی میخوای!؟
دامی:......
۱۸.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.