دوست برادرم پارت44
میسو با حساب کردن کرایه تاکسی پیاده شد و سمت دانشگاه حرکت کرد اما همین که جلو در رسید تعجب کرد
اما زود عصبانی شد و تو دلش گفت
٫٫تو اینجا چیکار داری الان باید تو بغ*لش باشی هر*-زه٫٫
نزدیک تر رفت که اون دختر هم متوجهش شد و مسو مطمئن شد که این دامیه!
اما چرا اینجاست...دامی میسو رو دید و دودل نگاهش کرد اما میسو به راهش ادامه داد خواست از کنارش رد بشه که دامی بلند صداش زد
دامی:میشه یکم وقتت دو بگیرم؟
میسو ایستاد و برگشت نگاهش کرد خواست دوباره بره که دامی باز داد زد
دامی:در باره جیمینه!
ایستاد ... نمیخواست با کسی که گذشته ای با جیمین داشته روبرو بشه اما کنجکاو شد که چی میتونه در باره جیمین بگه!
بعد اینکه میسو راضی شد باهم به کافه دانشگاه رفتن هردو جلو هم ساکت خیره به میز بودن ....میسو نگاه ریزی به صورت دامی انداخت دختر زیبایی بود پس بخاطر همین بود جیمین بشدت خواهانش بود اما میسو هم دست کمی از اون نداشت پس چرا جیمین هنوزم بهش اهمیت نمیداد!!
شاید بهش حسودیش بشه اما هیچ وقت نمیخواد که جای اون باشه....!
باصدای دامی که سکوت بینشون رو شکست از فکر بیرون اومد و بهش نگاه کرد
دامی:نمیدونم از کجا شروع کنم....میدونم که تو خواهر جینی! همینطور مطمئن نیستم چی بین تو و جیمین هست اما فهمیدم که انگار بهم نزدیکید
میسو سریع گفت
میسو:چیزی بین من و جیمین نیست
با این حرف دامی صورتش رنگ گرفت و لبخندی زد
دامی:میخوام ازت یه درخواستی کنم اما قبلش باید برات خیلی چیز ها رو تعریف کنم
میسو کلافه نگاهش کرد اما دامی ادامه داد
دامی :اخرین بار وقتی من و جیمین جدا شدیم 6 سال پیش بود ...
اما زود عصبانی شد و تو دلش گفت
٫٫تو اینجا چیکار داری الان باید تو بغ*لش باشی هر*-زه٫٫
نزدیک تر رفت که اون دختر هم متوجهش شد و مسو مطمئن شد که این دامیه!
اما چرا اینجاست...دامی میسو رو دید و دودل نگاهش کرد اما میسو به راهش ادامه داد خواست از کنارش رد بشه که دامی بلند صداش زد
دامی:میشه یکم وقتت دو بگیرم؟
میسو ایستاد و برگشت نگاهش کرد خواست دوباره بره که دامی باز داد زد
دامی:در باره جیمینه!
ایستاد ... نمیخواست با کسی که گذشته ای با جیمین داشته روبرو بشه اما کنجکاو شد که چی میتونه در باره جیمین بگه!
بعد اینکه میسو راضی شد باهم به کافه دانشگاه رفتن هردو جلو هم ساکت خیره به میز بودن ....میسو نگاه ریزی به صورت دامی انداخت دختر زیبایی بود پس بخاطر همین بود جیمین بشدت خواهانش بود اما میسو هم دست کمی از اون نداشت پس چرا جیمین هنوزم بهش اهمیت نمیداد!!
شاید بهش حسودیش بشه اما هیچ وقت نمیخواد که جای اون باشه....!
باصدای دامی که سکوت بینشون رو شکست از فکر بیرون اومد و بهش نگاه کرد
دامی:نمیدونم از کجا شروع کنم....میدونم که تو خواهر جینی! همینطور مطمئن نیستم چی بین تو و جیمین هست اما فهمیدم که انگار بهم نزدیکید
میسو سریع گفت
میسو:چیزی بین من و جیمین نیست
با این حرف دامی صورتش رنگ گرفت و لبخندی زد
دامی:میخوام ازت یه درخواستی کنم اما قبلش باید برات خیلی چیز ها رو تعریف کنم
میسو کلافه نگاهش کرد اما دامی ادامه داد
دامی :اخرین بار وقتی من و جیمین جدا شدیم 6 سال پیش بود ...
۱۵.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.