مالکیت خونین p

مالکیت خونین p5
قلب شیزوکو داشت محکم توی سینه‌ش می‌کوبید، اما نمی‌خواست اینو به نرا نشون بده. اون همیشه قوی بود، اما حالا… حس می‌کرد که کنترل اوضاع از دستش خارج شده. نرا محکم و مصمم بود، اما این چیزی نبود که باعث بشه شیزوکو احساس ضعف کنه. مشکل این بود که اون از این وضعیت بدش نمی‌اومد.
نرا هنوز پشتش ایستاده بود، بدنش نزدیک، دستاش محکم، نفساش آروم اما سنگین.

نرا: "پس چی شد؟ بازی رو ادامه نمی‌دی؟"

شیزوکو دندوناشو روی هم فشار داد، اما دیگه فایده‌ای نداشت. اون نمی‌تونست انکار کنه که توی این لحظه، چیزی درونش تسلیم شده بود. شاید از همون لحظه‌ای که نرا شکستش داده بود، این اتفاق افتاده بود، اما خودش دیر فهمیده بود.
آروم نفس کشید، سعی کرد یه چیزی بگه، اما هیچ کلمه‌ای به ذهنش نرسید. نرا این سکوت رو حس کرد و یه لبخند محو گوشه‌ی لبش نشست. اون برنده شده بود.

نرا: "این سکوت یعنی داری قبول می‌کنی، درسته؟"

شیزوکو نمی‌خواست جواب بده، اما می‌دونست که نرا جواب رو توی نگاهش خونده. اون دیگه یه زندانی نبود… اون حالا توی یه بازی خطرناک گیر افتاده بود که خودش هم نمی‌خواست ازش بیرون بیاد.
شیزوکو نفس عمیقی کشید، سعی کرد کنترلش رو حفظ کنه، اما بدنش حقیقت رو لو می‌داد. دیگه تقلا نمی‌کرد. گرمای بدن نرا، قدرتی که توی لمسش بود، باعث می‌شد یه حس عجیب زیر پوستش جریان پیدا کنه.

نرا هنوز همون‌جا ایستاده بود، نزدیک و مسلط. نگاهش روی شیزوکو قفل شده بود، انگار داشت واکنش‌های اون رو با دقت بررسی می‌کرد.

نرا: "پس این‌جوریه…"
شیزوکو پلک زد، سعی کرد یه چیزی بگه، یه جوابی بده که غرورش رو حفظ کنه، اما زبونش قفل شده بود. نرا این سکوت رو دوست داشت. اون می‌دونست که شیزوکو هنوز هم سعی داره قوی بمونه، اما حقیقت رو نمی‌شد انکار کرد—دیگه جنگی در کار نبود.

نرا: "می‌دونی، همیشه فکر می‌کردم که شکست دادن آدمایی مثل تو سخت‌تر باشه."

شیزوکو: "فکر نکن که من شکست خوردم." صداش هنوز سرکش بود، اما تهش یه لرزش خفیف داشت.

نرا خندید. یه خنده‌ی کوتاه و محو. انگار که جواب شیزوکو براش جالب بود. اون دیگه نیازی نداشت که شیزوکو رو مجبور کنه—حالا بازی رو برده بود، بدون اینکه حتی مجبور بشه بیشتر بجنگه.
شیزوکو به چشم‌های نرا خیره شد. شاید هنوز هم نمی‌خواست قبول کنه، اما چیزی بین‌شون تغییر کرده بود. دیگه فقط یه جنگ فیزیکی نبود، حالا یه چیز عمیق‌تر و خطرناک‌تر بین‌شون شکل گرفته بود
دیدگاه ها (۰)

مالیکیت خونین p6شیزوکو با اینکه بدنش دیگه مقاومتی نشون نمی‌د...

مالکیت خونین p7نرا: "بالاخره فهمیدی، نه؟"شیزوکو مستقیم توی چ...

مالکیت خونین p4شیزوکو نفسش هنوز به حالت عادی برنگشته بود. نگ...

مالکیت خونین p3نرا با یه حرکت ناگهانی، مچ دست شیزوکو رو می‌گ...

⁷𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭 اومدن سر میز نشستن که اصن اون حال ...

شیطانی به نام لین ۳ :چند روز گذشت و لین کم‌کم حس کرد خون شیط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط