پارت 1
پارت 1
قبل از وارد شدن به آخرین اوتاق اون عمارت نفرین شده اگوست دی با خونسردی کناره چار چوب در وایستاد و نگاهی به دوتا از وفادار ترین افرادش کرد و با اشاره بهشون فهموند که وارده اوتاق بشن افراد سری به فرماندشون تکون داد
یونگی : هر عهدی رو که دیدین بدونه تردید بکشین
با حرکت دستش به افرادش فهموند که وارده اوتاق بشن هر دو افراد اسلحه هاش رو آماده شلیک کردن و وارده اوتاق شدن
در کمال تعجب وقتی اوتاق رو خالی از هر فر زنده آدمی دیدن اسلحه هاشون رو پایین آوردن درست همینکه فرمانده وارده اوتاق شد و با دیدنه اون اوتاق خونی و سیاه بدونه اکسیژن دختری با موهایه ژولیده و موهایه بلندش که صورتش نمایان نمی شد به سرعت از پشته در بیرون اومد و مثله حیونه دردنه به یکی از افراد پرید
قبل از اینکه کاری بکنه بدنه اش رویه زمین مواجه شد و "دختره که صورتش نمایان نمی شد "دختره ضعیف بود تکه شیشی که دستش بود سفت تو بازوش گرفته بود که باعث زخمی شدنه دستش بود بدونه هیچ تردیدی رویه تنها نقته ایمنی نشده بدن مرد یعنی گردنش کشید
بعد از اینکه تنها سلاحش یعنی همون شیشه که رویه گردنه مرد که رویه سینش نشسته بود کشید باعث ریختن خون گردن مرد رویه لباس و چهره خونسرد دختره ریخته شد لباسش خونی شد
مرد دوم غرق در نگاه کرد دوستش بود و فقد مردمک چشمایش به دست های دختره بود لرزی از ترس به بدنش اوفتاد
لعنت گفت و تا میخواست اسلحشو بالا بیاره !
دختره خیلی آرومی سرشو روبه همون مرد کرد فقد چشمایه سفید از موهایه بلندش معلوم میشد قصد داشت اون سرباز رو نگاه میکرد
هوهو
قبل از وارد شدن به آخرین اوتاق اون عمارت نفرین شده اگوست دی با خونسردی کناره چار چوب در وایستاد و نگاهی به دوتا از وفادار ترین افرادش کرد و با اشاره بهشون فهموند که وارده اوتاق بشن افراد سری به فرماندشون تکون داد
یونگی : هر عهدی رو که دیدین بدونه تردید بکشین
با حرکت دستش به افرادش فهموند که وارده اوتاق بشن هر دو افراد اسلحه هاش رو آماده شلیک کردن و وارده اوتاق شدن
در کمال تعجب وقتی اوتاق رو خالی از هر فر زنده آدمی دیدن اسلحه هاشون رو پایین آوردن درست همینکه فرمانده وارده اوتاق شد و با دیدنه اون اوتاق خونی و سیاه بدونه اکسیژن دختری با موهایه ژولیده و موهایه بلندش که صورتش نمایان نمی شد به سرعت از پشته در بیرون اومد و مثله حیونه دردنه به یکی از افراد پرید
قبل از اینکه کاری بکنه بدنه اش رویه زمین مواجه شد و "دختره که صورتش نمایان نمی شد "دختره ضعیف بود تکه شیشی که دستش بود سفت تو بازوش گرفته بود که باعث زخمی شدنه دستش بود بدونه هیچ تردیدی رویه تنها نقته ایمنی نشده بدن مرد یعنی گردنش کشید
بعد از اینکه تنها سلاحش یعنی همون شیشه که رویه گردنه مرد که رویه سینش نشسته بود کشید باعث ریختن خون گردن مرد رویه لباس و چهره خونسرد دختره ریخته شد لباسش خونی شد
مرد دوم غرق در نگاه کرد دوستش بود و فقد مردمک چشمایش به دست های دختره بود لرزی از ترس به بدنش اوفتاد
لعنت گفت و تا میخواست اسلحشو بالا بیاره !
دختره خیلی آرومی سرشو روبه همون مرد کرد فقد چشمایه سفید از موهایه بلندش معلوم میشد قصد داشت اون سرباز رو نگاه میکرد
هوهو
۳.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.