ازدواج اجباری
#ازدواج_اجباری
پارت: 5
که ا.ت رو مهکم تو بغل خودش کشید و مهکم بغلش کرد و موهاش رو ناز میکرد
[فلش بک به صبح]
ویو ا.ت
از خواب پاشدم که دیدم هنوز تهیونگ خوابه ساعت رو دیدم هنوز ساعت ۸ هستش و رفتم کار های لازم رو کردم و با پدر مادر تهیونگ غذا خوردم چون خودش بیدار نشد رفتم یک ارایش شاده کردم یه لباس راحت پوشیدم که وقتی میخوام لباس عروس بپوشم هی اذیت نشم رفتم تهیونگ رو بیدار کنم
ا.ت: تهیونگ تهیونگ تهیونگ بیدار شو ساعت 10 ه باید بریم لباس بخریم
تهیونگ: باشه بیدار شدم
تعجب کردم که انقدر زود بیدار شد همیشه باید نازشو میکشیدم ک اقا بیدار بشه هعی تهیونگ ی چایی خورد ث حرکت کردیم به سمت مزون لباس
ویو تهیونگ
دیدم ا.ت بیدارم میکنه اخه باید میرفتیم مزون که لباس عروس و داماد بخریم بیدار شدم ا.ت یکم تعجب کرده بود نمیدونم چرا ولی خوب حالا ی چایی خوردم و حرکت کردیم سمت مزون
(فلش بک به مزون)
تهیونگ: سلام
ا.ت: سلام
خانومه: سلام عزیزم( به ا.ت) سلام بفرمایید از این ور
تهیونگ: باش
ا.ت: باشه
(ا.ت در حال لباس عوض کردن)
تهیونگ: نه....... نه این چیه خیلی مروارید داره......... خیلی بازه...... استین داره......... چاق نشونت میده........ ارهه این خوبه
ا.ت: هوفففف بلاخره
تهیونگ: بیا کفش انتخاب کنیم
ا.ت: باشه
تهیونگ: این چیهه چرا ظرفا شدی......... خیلی پاشنه داره......... سفید نی....... نه...... ارهههه
ا.ت: اخیش
تهیونگ: بیا تاج انتخواب کنم برات
ا.ت: اوففف باشه
تهیونگ: این چرا اینجوریه کجه؟....... نه...... انداره ی فیله...... اره
ا.ت: اخیش اینم تموم شد
تهیونگ: دسته گل
ا.ت: هوفففففف
تهیونگ: نه..... نوچ..... خیلی گنده ی........ اره
ا.ت: تموم بریم؟
تهیونگ: اره ارایشگات هم رزرو کردم
ا.ت: باشه
تهیونگ: حالا بیا
ا.ت: کجا؟
تهیونگ: من لخت بیام؟
ا.ت: نه(خنده)
تهیونگ: حلقه هم نخریدیم
ا.ت:........
ادامه با ۵ لایک
پارت: 5
که ا.ت رو مهکم تو بغل خودش کشید و مهکم بغلش کرد و موهاش رو ناز میکرد
[فلش بک به صبح]
ویو ا.ت
از خواب پاشدم که دیدم هنوز تهیونگ خوابه ساعت رو دیدم هنوز ساعت ۸ هستش و رفتم کار های لازم رو کردم و با پدر مادر تهیونگ غذا خوردم چون خودش بیدار نشد رفتم یک ارایش شاده کردم یه لباس راحت پوشیدم که وقتی میخوام لباس عروس بپوشم هی اذیت نشم رفتم تهیونگ رو بیدار کنم
ا.ت: تهیونگ تهیونگ تهیونگ بیدار شو ساعت 10 ه باید بریم لباس بخریم
تهیونگ: باشه بیدار شدم
تعجب کردم که انقدر زود بیدار شد همیشه باید نازشو میکشیدم ک اقا بیدار بشه هعی تهیونگ ی چایی خورد ث حرکت کردیم به سمت مزون لباس
ویو تهیونگ
دیدم ا.ت بیدارم میکنه اخه باید میرفتیم مزون که لباس عروس و داماد بخریم بیدار شدم ا.ت یکم تعجب کرده بود نمیدونم چرا ولی خوب حالا ی چایی خوردم و حرکت کردیم سمت مزون
(فلش بک به مزون)
تهیونگ: سلام
ا.ت: سلام
خانومه: سلام عزیزم( به ا.ت) سلام بفرمایید از این ور
تهیونگ: باش
ا.ت: باشه
(ا.ت در حال لباس عوض کردن)
تهیونگ: نه....... نه این چیه خیلی مروارید داره......... خیلی بازه...... استین داره......... چاق نشونت میده........ ارهه این خوبه
ا.ت: هوفففف بلاخره
تهیونگ: بیا کفش انتخاب کنیم
ا.ت: باشه
تهیونگ: این چیهه چرا ظرفا شدی......... خیلی پاشنه داره......... سفید نی....... نه...... ارهههه
ا.ت: اخیش
تهیونگ: بیا تاج انتخواب کنم برات
ا.ت: اوففف باشه
تهیونگ: این چرا اینجوریه کجه؟....... نه...... انداره ی فیله...... اره
ا.ت: اخیش اینم تموم شد
تهیونگ: دسته گل
ا.ت: هوفففففف
تهیونگ: نه..... نوچ..... خیلی گنده ی........ اره
ا.ت: تموم بریم؟
تهیونگ: اره ارایشگات هم رزرو کردم
ا.ت: باشه
تهیونگ: حالا بیا
ا.ت: کجا؟
تهیونگ: من لخت بیام؟
ا.ت: نه(خنده)
تهیونگ: حلقه هم نخریدیم
ا.ت:........
ادامه با ۵ لایک
۵.۰k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.