ازدواج اجباری
#ازدواج_اجباری
پارت: 3
صبح پاشدم دیدم که توی بغل تهیونگ مهکم بغلم کرده بود خیلی کیوت خوابیده بود
منم خب خیلی دوسش داشتم بغلش کردمو
بازم خوابیدم
ویو تهیونگ
ظهر بیدار شدم دیدم ا.ت منو مهکم بغل کرده و منم مهکم بغلش کرده بودم واستا مگه دیشب از بغلم جدا نخوابید؟ ورژن عوض نکرد مگه؟
[عصر]
تهیونگ: ا.ت ا.ت ا.ت(اروم)
ا.ت: هومم(خوابااو باز تهیونگ رو مهکم بغل میکنه)
تهیونگ: میدونی ساعت چنده؟
ا. ت؛ نه(خوابالو)
تهیونگ: ساعت ۵ عصر بلند شد
ا.ت: چیییی واقعا
تهیونگ: اره نگاه
ا.ت: چطوری این همه مدت خوابیدم
تهیونگ: چون تو، بغل شوهرت بودی
ا.ت؛ هوففف بلند شو بریم تا مامان بابات جرمون ندادن
تهیونگ: باشه پاشو
( رفتن پایین پیش مامان و بابای تهیونگ)
مامان تهیونگ ؛ ا.ت پسرم تا این وقت چطوری خوابتون برد؟
بابای تهیونگ: راست میگه
تهیونگ: بهله دیگه کنار شوهرش خوابیده تا این موقعه
ا.ت:(لبخند میزنه و سرشو میاره پایین از خجالت)
بابای تهیونگ: عوه عوه
مامان تهیونگ: هن؟ از دیشب ک از هم بدتون میومد. اینکه فردا زود بیدار بشین
تهیونگ: چرا؟
مامان تهیونگ: چون باید بریم لباس عروسی بخریم
تهیونگ: باشه
مامان تهیونگ: خوب دیگه شما هم برین یک کافه ای جایی
ا.ت: چشم
تهیونگ: چشم
(فلش بک ب کافه)
تهیونگ: بیا اونجا بشینیم
ا.ت: باشه
تهیونگ: چی میخوری
ا.ت: قهوه
تهیونگ: باشه گارسوننننننن
گارسون: بله قربان
تهیونگ: دوتا قهوه با مخلفات بیار
گارسون؛ باشه
(بعد نیم ساعت)
ا.ت: واییییی تهیونگگگگگگ
تهیونگ: چیهه
ا.ت: این همه چیز اخههههههه
تهیونگ: اره
ا.ت:(میره تهیونگ رو میبوسه)مرسییی
تهیونگ:خواهش میکنم (باتعجب)
(رفتن خونه)
تهیونگ: ا.ت نمیدونم چرا ولی....
ا.ت: ولی چی؟
تهیونگ: ولی خیلی خیلی خستم
ا.ت: خوب بگیر بخواب شام بیدارت میکنم
تهیونگ: باشه
(فلش بک به ساعت ۱٠)
ا.ت؛:........
ادامه با1۳لایک
#هلی
پارت: 3
صبح پاشدم دیدم که توی بغل تهیونگ مهکم بغلم کرده بود خیلی کیوت خوابیده بود
منم خب خیلی دوسش داشتم بغلش کردمو
بازم خوابیدم
ویو تهیونگ
ظهر بیدار شدم دیدم ا.ت منو مهکم بغل کرده و منم مهکم بغلش کرده بودم واستا مگه دیشب از بغلم جدا نخوابید؟ ورژن عوض نکرد مگه؟
[عصر]
تهیونگ: ا.ت ا.ت ا.ت(اروم)
ا.ت: هومم(خوابااو باز تهیونگ رو مهکم بغل میکنه)
تهیونگ: میدونی ساعت چنده؟
ا. ت؛ نه(خوابالو)
تهیونگ: ساعت ۵ عصر بلند شد
ا.ت: چیییی واقعا
تهیونگ: اره نگاه
ا.ت: چطوری این همه مدت خوابیدم
تهیونگ: چون تو، بغل شوهرت بودی
ا.ت؛ هوففف بلند شو بریم تا مامان بابات جرمون ندادن
تهیونگ: باشه پاشو
( رفتن پایین پیش مامان و بابای تهیونگ)
مامان تهیونگ ؛ ا.ت پسرم تا این وقت چطوری خوابتون برد؟
بابای تهیونگ: راست میگه
تهیونگ: بهله دیگه کنار شوهرش خوابیده تا این موقعه
ا.ت:(لبخند میزنه و سرشو میاره پایین از خجالت)
بابای تهیونگ: عوه عوه
مامان تهیونگ: هن؟ از دیشب ک از هم بدتون میومد. اینکه فردا زود بیدار بشین
تهیونگ: چرا؟
مامان تهیونگ: چون باید بریم لباس عروسی بخریم
تهیونگ: باشه
مامان تهیونگ: خوب دیگه شما هم برین یک کافه ای جایی
ا.ت: چشم
تهیونگ: چشم
(فلش بک ب کافه)
تهیونگ: بیا اونجا بشینیم
ا.ت: باشه
تهیونگ: چی میخوری
ا.ت: قهوه
تهیونگ: باشه گارسوننننننن
گارسون: بله قربان
تهیونگ: دوتا قهوه با مخلفات بیار
گارسون؛ باشه
(بعد نیم ساعت)
ا.ت: واییییی تهیونگگگگگگ
تهیونگ: چیهه
ا.ت: این همه چیز اخههههههه
تهیونگ: اره
ا.ت:(میره تهیونگ رو میبوسه)مرسییی
تهیونگ:خواهش میکنم (باتعجب)
(رفتن خونه)
تهیونگ: ا.ت نمیدونم چرا ولی....
ا.ت: ولی چی؟
تهیونگ: ولی خیلی خیلی خستم
ا.ت: خوب بگیر بخواب شام بیدارت میکنم
تهیونگ: باشه
(فلش بک به ساعت ۱٠)
ا.ت؛:........
ادامه با1۳لایک
#هلی
۳.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.