خاکستر عشق پارت ۸
خاکستر عشق پارت ۸
جیمین: نگران نباش اون انقدر زبون درازی میکنه ها چیزیش هم نمیشه کنگ فو هم بلده با اون قد کوچیکش آدمای منو میزد حالا اون مسئله رو ولش راستی گفتی تهیونگ یادم افتاد تهیونگ کی میاد؟
کوک: منم میخواستم اینو بگم فردا میاد برو فرودگاه دنبالش فردا ساعت ۹صبح میاد منم باهات میام
جیمین: اوک قبلش بیا اینجا بریم
کوک: اوک حله کاری نداری برم پیش جویی منتظرمه * جویی خواهر کوک هستش ک ۵سال داره و خیلی هم کیوت و شیرین زبونه *
جیمین: اوک از طرف منم ببوسش
کوک:اوک فعلا بعدا میبینمت
جیمین: فعلا
جیمین ویو
رفتم اتاق ا.ت هنوز بیدار نشده بود و آجوما هم پیشش بود بهش گفتم بره من میمونم پیشش نشستم پیشش دستشو گرفتم دستش سرد بود سعی کردم با دستام گرمش کنم
ک همونجا خوابم برد
پرش به ساعت ۷:۳۰ صبح
جیمین ویو
صبح با صدای کوک بیدار شدم
چی ساعت ۷:۳۰چه خبره دیر کردم
کوک:جیمین من میرم پایین تو هم حاضر شو بیا
جیمین: اوک اومدم
این چرا هنوز خوابه مگه نگفتم باید زودتر از من بیدار شه بذار الان بیدارش میکنم
هوی پاشو ببینم هوی باتوم.... ک پا نمیشی ن *قصد داره پارچ آب رو روی سرش خالی کنه پسرمون کرم داره *
دیدی گفتم با این پا میشه عین جت پرید
ا.ت: واییی چته چرا آروم بیدارم نمیکنی چی میخوای
جیمین:فک کنم دیروز کم اومده ها واست هنوزم زبون درازی میکنی پاشو قهوه ام رو بیار صبحونه ام رو حاضر کن زود باش باید برم دنبال تهیونگ
ا.ت: 😑😑😑 چشم ارباب
ویو ا.ت
با طفره رفتم دست و صورتمو شستم داشتم بیرون میرفتم ک آقا فرمود : تا ۱۰دقیقه صبحونه روی میز باشه قهوه ام هم تا ۲دقیقه دیگه دستم باشه
ک باشه ای گفتم و رفتم بیرون بدنم خیلی درد داشت ولی لباسم عوض شده بود و موهام نم داشت یعنی نکنه اون خودشیفته منو حموم کرده نننننن امکان نداره
آجومااااااااا*باداد و استرس*
آجوما: بله دخترم چیشده
ا.ت: آجوما کی منو برده حموم
جیمین: نگران نباش اون انقدر زبون درازی میکنه ها چیزیش هم نمیشه کنگ فو هم بلده با اون قد کوچیکش آدمای منو میزد حالا اون مسئله رو ولش راستی گفتی تهیونگ یادم افتاد تهیونگ کی میاد؟
کوک: منم میخواستم اینو بگم فردا میاد برو فرودگاه دنبالش فردا ساعت ۹صبح میاد منم باهات میام
جیمین: اوک قبلش بیا اینجا بریم
کوک: اوک حله کاری نداری برم پیش جویی منتظرمه * جویی خواهر کوک هستش ک ۵سال داره و خیلی هم کیوت و شیرین زبونه *
جیمین: اوک از طرف منم ببوسش
کوک:اوک فعلا بعدا میبینمت
جیمین: فعلا
جیمین ویو
رفتم اتاق ا.ت هنوز بیدار نشده بود و آجوما هم پیشش بود بهش گفتم بره من میمونم پیشش نشستم پیشش دستشو گرفتم دستش سرد بود سعی کردم با دستام گرمش کنم
ک همونجا خوابم برد
پرش به ساعت ۷:۳۰ صبح
جیمین ویو
صبح با صدای کوک بیدار شدم
چی ساعت ۷:۳۰چه خبره دیر کردم
کوک:جیمین من میرم پایین تو هم حاضر شو بیا
جیمین: اوک اومدم
این چرا هنوز خوابه مگه نگفتم باید زودتر از من بیدار شه بذار الان بیدارش میکنم
هوی پاشو ببینم هوی باتوم.... ک پا نمیشی ن *قصد داره پارچ آب رو روی سرش خالی کنه پسرمون کرم داره *
دیدی گفتم با این پا میشه عین جت پرید
ا.ت: واییی چته چرا آروم بیدارم نمیکنی چی میخوای
جیمین:فک کنم دیروز کم اومده ها واست هنوزم زبون درازی میکنی پاشو قهوه ام رو بیار صبحونه ام رو حاضر کن زود باش باید برم دنبال تهیونگ
ا.ت: 😑😑😑 چشم ارباب
ویو ا.ت
با طفره رفتم دست و صورتمو شستم داشتم بیرون میرفتم ک آقا فرمود : تا ۱۰دقیقه صبحونه روی میز باشه قهوه ام هم تا ۲دقیقه دیگه دستم باشه
ک باشه ای گفتم و رفتم بیرون بدنم خیلی درد داشت ولی لباسم عوض شده بود و موهام نم داشت یعنی نکنه اون خودشیفته منو حموم کرده نننننن امکان نداره
آجومااااااااا*باداد و استرس*
آجوما: بله دخترم چیشده
ا.ت: آجوما کی منو برده حموم
۳.۵k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.