خاکستر عشق پارت۹
خاکستر عشق پارت۹
آجومااااااااا*باداد و استرس*
آجوما: بله دخترم چیشده
ا.ت: آجوما کی منو برده حموم
آجوما: من بردم دخترم نترس آروم باش .
ا.ت: آخیش فک کردم اون آقای خودپسنده منو برده واسه همین راستی من برم قهوه اش رو بهش بدم بیام
آجوما: باشه دخترم منم صبحونه رو آماده میکنم
ا.ت: تق تق تق * صدای در*
جیمین:بیا تو
ا.ت:بفرمایید قهوه تون امر دیگه ای ندارین
جیمین: چه مادب شدی اگه میدونستم تاثیر میذاره از قبل اینکارو میکردم
ا.ت: هنوزم زبون دارم نترس فقط به آجوما قول دادم واسه همین آییییییی آخ آخ
جیمین: چیشد خوبی؟
ا.ت: بهم دست ن آییی نز..ن
جیمین: انقدر لجبازی نکن بگو کجات درد میکنه تا عاقبتت مثل دیروز نشه
ا.ت: زخمام درد میکنن مخصوصا اونی ک رو بازومه
جیمین: بیا بشین اینجا ببینم
هوم یکم کرم میزنم درد میکنه ولی آروم باش
ا.ت:هوم ولی آروم بزن
جیمین: داشتم کرم میزدم ک ناله های ریزی زیر زبونش بلند ناله نمیکرد فکر کنم ازم میترسید منم شروع کردم به فوت کردنش بعدشم پانسمان کردم
تموم شد
ا.ت: مرسی ممنون :)
جیمین:من میرم دنبال تهیونگ تو هم باهام میای برو آماده شو
ا.ت:من چرا بیام؟
جیمین:انقدر سوال نپرس برو آماده شو
ا.ت:عایشششش باشه
حاضر شدم و رفتیم پایین آقا صبحانه اش رو خورد منم یه تست و آبمیوه خوردم و با کوک و جیمین راه افتادیم رسیدیم فرودگاه ک یه پسر جذاب و قد بلد داشت میومد سمت کوک و جیمین و بغلشون کرد ...
جیمین ویو
تهیونگ دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: منم همینطور
کوک: ما آدم نیستیم دیگه
تهیونگ: اوک خرگوش ناراحت نشو بیا اینجا ببینم *بغل کردن*
تهیونگ:راستی جیمین اون دختر کیه پشت سرت قایم شده *چقدرم جذاب و کیوت و کوچولوعه * تو مغزش
جیمین: بردمونه همونی ک گفتم خوشت اومد
ا.ت: من کوچولو نیستم ۱۷سالمه و قرار نیست ازم خوشش بیاد
تهیونگ: عه خانم زبون دارن راستی من کیم تهیونگم
ا.ت:بدبختم آروم *از خداتم باشه پسر جذابم*
تهیونگ: چی؟
آجومااااااااا*باداد و استرس*
آجوما: بله دخترم چیشده
ا.ت: آجوما کی منو برده حموم
آجوما: من بردم دخترم نترس آروم باش .
ا.ت: آخیش فک کردم اون آقای خودپسنده منو برده واسه همین راستی من برم قهوه اش رو بهش بدم بیام
آجوما: باشه دخترم منم صبحونه رو آماده میکنم
ا.ت: تق تق تق * صدای در*
جیمین:بیا تو
ا.ت:بفرمایید قهوه تون امر دیگه ای ندارین
جیمین: چه مادب شدی اگه میدونستم تاثیر میذاره از قبل اینکارو میکردم
ا.ت: هنوزم زبون دارم نترس فقط به آجوما قول دادم واسه همین آییییییی آخ آخ
جیمین: چیشد خوبی؟
ا.ت: بهم دست ن آییی نز..ن
جیمین: انقدر لجبازی نکن بگو کجات درد میکنه تا عاقبتت مثل دیروز نشه
ا.ت: زخمام درد میکنن مخصوصا اونی ک رو بازومه
جیمین: بیا بشین اینجا ببینم
هوم یکم کرم میزنم درد میکنه ولی آروم باش
ا.ت:هوم ولی آروم بزن
جیمین: داشتم کرم میزدم ک ناله های ریزی زیر زبونش بلند ناله نمیکرد فکر کنم ازم میترسید منم شروع کردم به فوت کردنش بعدشم پانسمان کردم
تموم شد
ا.ت: مرسی ممنون :)
جیمین:من میرم دنبال تهیونگ تو هم باهام میای برو آماده شو
ا.ت:من چرا بیام؟
جیمین:انقدر سوال نپرس برو آماده شو
ا.ت:عایشششش باشه
حاضر شدم و رفتیم پایین آقا صبحانه اش رو خورد منم یه تست و آبمیوه خوردم و با کوک و جیمین راه افتادیم رسیدیم فرودگاه ک یه پسر جذاب و قد بلد داشت میومد سمت کوک و جیمین و بغلشون کرد ...
جیمین ویو
تهیونگ دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: منم همینطور
کوک: ما آدم نیستیم دیگه
تهیونگ: اوک خرگوش ناراحت نشو بیا اینجا ببینم *بغل کردن*
تهیونگ:راستی جیمین اون دختر کیه پشت سرت قایم شده *چقدرم جذاب و کیوت و کوچولوعه * تو مغزش
جیمین: بردمونه همونی ک گفتم خوشت اومد
ا.ت: من کوچولو نیستم ۱۷سالمه و قرار نیست ازم خوشش بیاد
تهیونگ: عه خانم زبون دارن راستی من کیم تهیونگم
ا.ت:بدبختم آروم *از خداتم باشه پسر جذابم*
تهیونگ: چی؟
۲.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.