خاکستر عشق پارت ۱۰
خاکستر عشق پارت ۱۰
تهیونگ: چی؟
ا.ت: هیچی گفتم خوشبختم
جیمین: راستی نگفتم به کوچولو بودنش نگاه نکن زبون داره اندازه ی قدت
تهیونگ: نگران نباش اونم کوتاه میکنیم
جیمین: بریم خونه ک آجوما واست تدارکات دیده
تهیونگ: اوه به به پس زود بریم ک گشنمه
جیمین: کوک سوار شو
تهیونگ: من عقب میشینم
جیمین: اوک
ا.ت خودشو جمع کرد تو یه گوشه ماشین و تهیونگ هم یه پوزخند کم رنگ زد کل راه از آیینه میدیدمشون ک ا.ت هم به من نگاه میکرد و وقتی ک نگاش میکردم نگاهشو به زمین میدوخت
دختره ی خنگ
جیمین:خب رسیدیم
تهیونگ: من گشنمه
آجوما: خوش اومدی پسرم بیاین سر میز ناهار آمادست ا.ت دخترم بیا بریم بهم کمک کن
ا.ت: چشم آجوما جونم
تهیونگ: وای آجوما عجب گوشای تیزی داری چشم الان میایم
بچه بیاین بریم ک خیلی گشنمه و دلم برای غذا های اینجا تنگ شده
جیمین: شکمو
تهیونگ: نیستم
جیمین: هستی
تهیونگ: نیستم
جیمین: هستی
تهیونگ: میگم نیستم دیگه عه
جیمین: باشه هستی
کوک:عه بچه ها بحث نکنین اه
دوهفته بعد
ویو ا.ت
این سه هفته ای ک اینجا بودم عین ۳قرن بود من دیگه نمیتونم تحمل کنم تهیونگ خیلی مغروره و خیلی اذیتم میکنه دست کمی از جیمین نداره تهیونگ چند بار سعی کرده بهم نزدیک بشه ولی من نمیذارم و هر سری فرار میکنم و جیمین هم چیزی بهش نمیگه فقط اینجا با آجوما و کوک و جویی خوبم جویی رو خیلی دوست دارم خیلی شیرینه و بعضی وقتا با کوک میاد اینجا و منم باهاش سرگرم میشم و کوک هم خیلی باهام خوبه زیاد باهام شوخی میکنه و باهام مهربونه و آجوما هم همینطور مثل یه مادر مراقبمه و همیشه هوامو داره
پایان ویو ا.ت
جیمین: ا.ت هی ا.ت کجایی بیا اینجا کارت دارم زودباش
ا.ت: هوفف باز میخواد چی بگه خودشیفته ی موزی
اومدممم * بلند*
ا.ت:بفرمایید امرتون
جیمین: شب قراره با تهیونگ و کوک بریم مهمونی مافیا ها و توهم قراره بیای
ا.ت:من چرا بیام
جیمین: انقدر کل کل نکن بهت میگم میای یعنی میای *نگاه ترسناک*
ا.ت: باشه
جیمین: بیا اینم لباست ..... اونجا با کسی حرف نمیزنی و از پیش منو تهیونگ کنار نمیری اونجا به عنوان دوست دخترمون معرفی ات میکنیم فهمیدی؟؟
ا.ت: هوم
ا.ت: رفتم تواتاقم و یه حموم ۴۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و حالت دادم و گذاشتم باز بمونه موهام بلند بودن و خیلی دوستشون داشتم و همیشه باز میذاشتم و کمتر وقت میشد ک ببندمشون یه آرایش لایت کردم و لباسامو پوشیدم وای چقدر خوشگل شده بودم و رفتم پایین
تهیونگ: چی؟
ا.ت: هیچی گفتم خوشبختم
جیمین: راستی نگفتم به کوچولو بودنش نگاه نکن زبون داره اندازه ی قدت
تهیونگ: نگران نباش اونم کوتاه میکنیم
جیمین: بریم خونه ک آجوما واست تدارکات دیده
تهیونگ: اوه به به پس زود بریم ک گشنمه
جیمین: کوک سوار شو
تهیونگ: من عقب میشینم
جیمین: اوک
ا.ت خودشو جمع کرد تو یه گوشه ماشین و تهیونگ هم یه پوزخند کم رنگ زد کل راه از آیینه میدیدمشون ک ا.ت هم به من نگاه میکرد و وقتی ک نگاش میکردم نگاهشو به زمین میدوخت
دختره ی خنگ
جیمین:خب رسیدیم
تهیونگ: من گشنمه
آجوما: خوش اومدی پسرم بیاین سر میز ناهار آمادست ا.ت دخترم بیا بریم بهم کمک کن
ا.ت: چشم آجوما جونم
تهیونگ: وای آجوما عجب گوشای تیزی داری چشم الان میایم
بچه بیاین بریم ک خیلی گشنمه و دلم برای غذا های اینجا تنگ شده
جیمین: شکمو
تهیونگ: نیستم
جیمین: هستی
تهیونگ: نیستم
جیمین: هستی
تهیونگ: میگم نیستم دیگه عه
جیمین: باشه هستی
کوک:عه بچه ها بحث نکنین اه
دوهفته بعد
ویو ا.ت
این سه هفته ای ک اینجا بودم عین ۳قرن بود من دیگه نمیتونم تحمل کنم تهیونگ خیلی مغروره و خیلی اذیتم میکنه دست کمی از جیمین نداره تهیونگ چند بار سعی کرده بهم نزدیک بشه ولی من نمیذارم و هر سری فرار میکنم و جیمین هم چیزی بهش نمیگه فقط اینجا با آجوما و کوک و جویی خوبم جویی رو خیلی دوست دارم خیلی شیرینه و بعضی وقتا با کوک میاد اینجا و منم باهاش سرگرم میشم و کوک هم خیلی باهام خوبه زیاد باهام شوخی میکنه و باهام مهربونه و آجوما هم همینطور مثل یه مادر مراقبمه و همیشه هوامو داره
پایان ویو ا.ت
جیمین: ا.ت هی ا.ت کجایی بیا اینجا کارت دارم زودباش
ا.ت: هوفف باز میخواد چی بگه خودشیفته ی موزی
اومدممم * بلند*
ا.ت:بفرمایید امرتون
جیمین: شب قراره با تهیونگ و کوک بریم مهمونی مافیا ها و توهم قراره بیای
ا.ت:من چرا بیام
جیمین: انقدر کل کل نکن بهت میگم میای یعنی میای *نگاه ترسناک*
ا.ت: باشه
جیمین: بیا اینم لباست ..... اونجا با کسی حرف نمیزنی و از پیش منو تهیونگ کنار نمیری اونجا به عنوان دوست دخترمون معرفی ات میکنیم فهمیدی؟؟
ا.ت: هوم
ا.ت: رفتم تواتاقم و یه حموم ۴۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و حالت دادم و گذاشتم باز بمونه موهام بلند بودن و خیلی دوستشون داشتم و همیشه باز میذاشتم و کمتر وقت میشد ک ببندمشون یه آرایش لایت کردم و لباسامو پوشیدم وای چقدر خوشگل شده بودم و رفتم پایین
۴.۸k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.