Part79
#Part79
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
وقتی مکثش رو دیدم سریع گفتم
_ ها چی میخوای؟
حس کردم بدش اومد چون نفسش سنگین شد ، وایسا دارم برات، یه جوری بهت ضربه بزنم که ندونی از کجا خوردی
+ اولاً درست صحبت کن، دوماً قراره امروز همدیگه رو ببینم دیشب بهت اس دادم فکر کنم
پوزخند صدا داری زدم
_ متاسفانه میدونم و دارم اماده میشم بیام بیرون ادرس رو اس ام اس کن
+ لازم نیست ادرس بدم یک دقیقه دیگه سر کوچتونم
خدایا این بشر چقدر از خود مطمئن و پر رواِ!
ولی منم شیرینم دارم براش!
_ چیییییییی؟ برو میخوای شهرام و بابا منو ببینن؟ به اندازه ی کافی منو تو دردسر انداختی همینم مونده کتک داداش و بابام رو هم بخورم، درضمن بگم تو کی هستی، متـ.جاو زه عزیز من!؟
سریع جواب داد
+ تا یک دقیقه دیگه سر کوچه هستم، هرکسی هم دید خیلی راحت توضیح میدی که شوهر آیندتم
با صدای بلند زدم زیر خنده ولی از حرفش یه جور ترس تو دلم افتاد
_ شتر در خواب بیند پنبه دانه، که گه لپ لپ خورد گه دانه دانه
با حرص بهم تشر زد و اسممو صدا زد
یه لحظه اومدم بگم جووونم ولی به خودم اومدم که جواب دادم
_ هاااا؟
بله بالاخره رسیده بود سر کوچه!
هرچی گفتم یه جواب دیگه تحویلم داد
یه حس بدی از حرفهاش بهم دست داد، این مردک واقعاً انگار منو میخواد که زنش بشم
یه لحظه تمام اتفاقات از جلو چشمم گذشت، خوب اون هر لحظه منو کنترل میکرد، رو لباس پوشیدنم حساس بود دوبار هم دیدمش که همش در مورد ازدواج میگه
یاد اون لحظه که قطره ی اشکمو گرفت و بوسید،
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
وقتی مکثش رو دیدم سریع گفتم
_ ها چی میخوای؟
حس کردم بدش اومد چون نفسش سنگین شد ، وایسا دارم برات، یه جوری بهت ضربه بزنم که ندونی از کجا خوردی
+ اولاً درست صحبت کن، دوماً قراره امروز همدیگه رو ببینم دیشب بهت اس دادم فکر کنم
پوزخند صدا داری زدم
_ متاسفانه میدونم و دارم اماده میشم بیام بیرون ادرس رو اس ام اس کن
+ لازم نیست ادرس بدم یک دقیقه دیگه سر کوچتونم
خدایا این بشر چقدر از خود مطمئن و پر رواِ!
ولی منم شیرینم دارم براش!
_ چیییییییی؟ برو میخوای شهرام و بابا منو ببینن؟ به اندازه ی کافی منو تو دردسر انداختی همینم مونده کتک داداش و بابام رو هم بخورم، درضمن بگم تو کی هستی، متـ.جاو زه عزیز من!؟
سریع جواب داد
+ تا یک دقیقه دیگه سر کوچه هستم، هرکسی هم دید خیلی راحت توضیح میدی که شوهر آیندتم
با صدای بلند زدم زیر خنده ولی از حرفش یه جور ترس تو دلم افتاد
_ شتر در خواب بیند پنبه دانه، که گه لپ لپ خورد گه دانه دانه
با حرص بهم تشر زد و اسممو صدا زد
یه لحظه اومدم بگم جووونم ولی به خودم اومدم که جواب دادم
_ هاااا؟
بله بالاخره رسیده بود سر کوچه!
هرچی گفتم یه جواب دیگه تحویلم داد
یه حس بدی از حرفهاش بهم دست داد، این مردک واقعاً انگار منو میخواد که زنش بشم
یه لحظه تمام اتفاقات از جلو چشمم گذشت، خوب اون هر لحظه منو کنترل میکرد، رو لباس پوشیدنم حساس بود دوبار هم دیدمش که همش در مورد ازدواج میگه
یاد اون لحظه که قطره ی اشکمو گرفت و بوسید،
۴.۹k
۲۴ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.