داستان از این قرارع که خانواده کیم یه خانواده کوچیک و دلن
داستان از این قرارع که خانواده کیم یه خانواده کوچیک و دلنشینی بود جمعیت کمی داشتن اما دلگرم کننده بود اونا چهار نفر بودن آقای کیم و خانم کیم یه دختر بچه یک ساله و یه پسر نه ساله داشتن اسمشونم ات و سونگمین بود برادرش از بچگی خیلی عاقل و منطقی بود و همیشه سعی میکرد با اتفاقا منطقی برخورد کنه حتی توی وقتایی که ات بهانه گیری میکرد
آقای کیم یه کارمند ساده بانک بود و حقوق نسبتا خوبی دریافت میکرد و خانم کیم هم وکیل بود این دو فرشته زندگی خوبی رو برای بچه هاشون فراهم کرده بودن تا اینکه یه کار ساده زندگی دلنشین اونارو از بین برد یا بهتره بگم نابود کرد دیگه اون صمصمیت و دلگرمی توی خونه نبود دیگه اون سفره شام لذت بخش وجود نداشت دیگه هیچ چیزی دلیلی نمیشد برای زندگی اونا
نظر بدید بزارم ؟
آقای کیم یه کارمند ساده بانک بود و حقوق نسبتا خوبی دریافت میکرد و خانم کیم هم وکیل بود این دو فرشته زندگی خوبی رو برای بچه هاشون فراهم کرده بودن تا اینکه یه کار ساده زندگی دلنشین اونارو از بین برد یا بهتره بگم نابود کرد دیگه اون صمصمیت و دلگرمی توی خونه نبود دیگه اون سفره شام لذت بخش وجود نداشت دیگه هیچ چیزی دلیلی نمیشد برای زندگی اونا
نظر بدید بزارم ؟
- ۱.۷k
- ۰۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط