"soled"
"soled"
پارت 2
دستمالی جلو صورتت و سیاهی مطلق ....
ویو ا.ت :
هیچی نمیدیدم....همه جا سیاه بود تا اینکه متوجه طنابی دور دستم شدم
دستمو داشت اذیت میکرد ... مچمو تکون میدادم و داشتم سعی میکردم که طناب باز و دستم رو آزاد کنم
هیچ هوشیاری نسبت به دور و اطرافم نداشتم و فقط میخواستم خودمو از اون موقعیت نجات بدم
بغضم گرفته بود....به هق هق افتاده بودم...
تا این که با شنیدن صدای خیلی نزدیک به گوشم شوکه شدم
_داری سعی میکنی فرار کنی خانم کوچولو؟!(طعنه آمیز)
گریه هام بند اومد و لرزیدم....بدنم یخ زده بود و فقط میلرزیدم
زبونم بند اومده بود ... ترسیده بودم
ویو گادفادر (جیمین)
کنارش نشسته بودم ... خیلی ترسیده بود...نفسش بند اومده بود مشخص بود الانه که سکته کنه
تمام بدنش میلرزید و لباش خشک شده بود ... تمام گردنش عرق کرده بود...برای ی لحظه دلم سوخت....ولی نباید اینطوری میشد
من پارک جیمین .... معلوم نیست تو زندگیم چند نفرو به خاطر فقط نافرمانی از من کشتم این چیزی نبود....
چشم بند رو از رو چشماش برداشتم تا بلکه آروم تر بشه
ویو ا.ت
با حس کردن چیزی پشت سرم ترسیدم
درسته داشت چشمبندی که داشت کورم میکرد رو باز میکرد
بعد از باز شدن چشم بند ... نور زیادی به چشمام خورد و چشمام رو روهم فشار دادم ... بعد از این که کمی به نور عادت کردم چشمام رو باز کردم و با دیدن مردی روبروم شکه شدم
برا چند لحظه به چشماش خیره شدم تا این که....
حمایت = پارت بعد
اصکی ؟ با اجازه
پارت 2
دستمالی جلو صورتت و سیاهی مطلق ....
ویو ا.ت :
هیچی نمیدیدم....همه جا سیاه بود تا اینکه متوجه طنابی دور دستم شدم
دستمو داشت اذیت میکرد ... مچمو تکون میدادم و داشتم سعی میکردم که طناب باز و دستم رو آزاد کنم
هیچ هوشیاری نسبت به دور و اطرافم نداشتم و فقط میخواستم خودمو از اون موقعیت نجات بدم
بغضم گرفته بود....به هق هق افتاده بودم...
تا این که با شنیدن صدای خیلی نزدیک به گوشم شوکه شدم
_داری سعی میکنی فرار کنی خانم کوچولو؟!(طعنه آمیز)
گریه هام بند اومد و لرزیدم....بدنم یخ زده بود و فقط میلرزیدم
زبونم بند اومده بود ... ترسیده بودم
ویو گادفادر (جیمین)
کنارش نشسته بودم ... خیلی ترسیده بود...نفسش بند اومده بود مشخص بود الانه که سکته کنه
تمام بدنش میلرزید و لباش خشک شده بود ... تمام گردنش عرق کرده بود...برای ی لحظه دلم سوخت....ولی نباید اینطوری میشد
من پارک جیمین .... معلوم نیست تو زندگیم چند نفرو به خاطر فقط نافرمانی از من کشتم این چیزی نبود....
چشم بند رو از رو چشماش برداشتم تا بلکه آروم تر بشه
ویو ا.ت
با حس کردن چیزی پشت سرم ترسیدم
درسته داشت چشمبندی که داشت کورم میکرد رو باز میکرد
بعد از باز شدن چشم بند ... نور زیادی به چشمام خورد و چشمام رو روهم فشار دادم ... بعد از این که کمی به نور عادت کردم چشمام رو باز کردم و با دیدن مردی روبروم شکه شدم
برا چند لحظه به چشماش خیره شدم تا این که....
حمایت = پارت بعد
اصکی ؟ با اجازه
۱.۳k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.