وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
وقتی مافیا هستی و عضو هشتم بی تی اس 2
پارت یازدهم
ویو ا.ت
چشمام رو باز کردم که نور زیادی به صورتم برخورد که باعث دوباره بسته شدن چشمام شد بعد از یک دقیقه چشمام رو باز کرد که در باز شد و یه نفر اومد داخل اما نمی شناختمش یکم به اطرافم نگاه کردم همه چی مبهم بود سرم درد میکرد طرف اومد نزدیک تر
@آه خدارو شکر به هوش اومدی
+ب،ببخشید من کجام ؟!
@تو توی یک جزیره هستی
+چ،چی؟! شما کی هستید ؟!
@(لبخند) اسم من سان هست لی سان دکتر این جزیره هستم بیست و پنج سالمه
+من ا.ت هستم و...
@و؟!
+هیچی یادم نمیاد
@عیب نداره خیلی شانس آوردی که الان زنده ای تیر به بالای قلبت خورده بود و موج دریا تو رو به ساحل آورده بود برام عجیبه چطور زنده موندی چون اون روزی که پیدات کردم صبح بود و دقیقا شب قبلش یه طوفان خیلی بد اومده بود و موج های دریا خیلی زیاد بود و فکر کنم به خاطر همینه که فراموشی گرفتی
+هومم
@ببینم چی یادته یعنی مثلاً هرچی یادته رو بهم بگو
+من فقط میدونم اسمم کیم ا.ت هست و فکر کنم بیست و شیش سالمه و تو شهر زندگی میکنم
@اها خب میتونی راه بری
+آره فکر کنم
از روی تخت بلند شدم
+ببینم من این لباس ها تنم بود ؟!
@چیزه ...نه لباسات پاره شده بود مجبور شدم عوض کنم ...ببخشید
+ع،عیب نداره ...فقط میتونی کمک کنی یکم راه برم
@اره میتونم
پسره که فکر کنم اسمش سان بود کمکم کرد از اون کلبه چوبی رفتیم بیرون
+چه قشنگه
@اره جزیره قشنگیه ...ولی نه به اندازه آدم هاش
+قبول دارم آدم های مهربونی وجود دارن که توی جزیره هستن
@گشنت نیست بیا بریم غذا بخوریم اینجا با اینکه جزیره هست ولی یه رستوران درختی خوشگل داره
+بریم
رفتیم با سان به اون رستوران و داشتیم غذا میخوردیم که سان یه گردنبند در آورد
@راستی این گردنبند تو گردنت بود من درش آوردم
گردنبند رو ازش گرفتم درش رو باز کردم
@این پسره رو میشناسی ؟!
+ن،نه هیچی یادم نیست ازش
@برا من قیافش اشناس شبیه جئون جونگکوک عضو بی تی اس هست
+نمیدونم ...ولش کن
ویو کوک
از خواب با سردرد بدی بلند شدم رفتم پایین دیدم تهیونگ و هانا نشستند سر میز
هانا:سلام جونگکوکا صبح بخیر بیا صبحانه
_ممنون نمیخورم ...من میرم مرسی که گذاشتید بخوابم
ته:کوک میخوای برسونمت ؟!
_نه پیاده میرم ممنون
حرکت کردم سمت خونه
گوشیم رو روشن کردم
زنگ زدم به ا.ت
@مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدا تماس بگیرید !
_ا.ت کجایی ! چی میشد الان اینجا بودی و جوابم رو میدادی
بعد از ده مین رسیدم به خونه که با کلی آدم جلو در مواجه شدم اینا کی هستند تا منو دیدن جیغ کشیدن و اومدن سمتم دورم پر شده بود از آدم دیگه کم کم حالم داشت بد میشد که هیچی احساس نکردم و افتادم رو زمین و....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#fake
پارت یازدهم
ویو ا.ت
چشمام رو باز کردم که نور زیادی به صورتم برخورد که باعث دوباره بسته شدن چشمام شد بعد از یک دقیقه چشمام رو باز کرد که در باز شد و یه نفر اومد داخل اما نمی شناختمش یکم به اطرافم نگاه کردم همه چی مبهم بود سرم درد میکرد طرف اومد نزدیک تر
@آه خدارو شکر به هوش اومدی
+ب،ببخشید من کجام ؟!
@تو توی یک جزیره هستی
+چ،چی؟! شما کی هستید ؟!
@(لبخند) اسم من سان هست لی سان دکتر این جزیره هستم بیست و پنج سالمه
+من ا.ت هستم و...
@و؟!
+هیچی یادم نمیاد
@عیب نداره خیلی شانس آوردی که الان زنده ای تیر به بالای قلبت خورده بود و موج دریا تو رو به ساحل آورده بود برام عجیبه چطور زنده موندی چون اون روزی که پیدات کردم صبح بود و دقیقا شب قبلش یه طوفان خیلی بد اومده بود و موج های دریا خیلی زیاد بود و فکر کنم به خاطر همینه که فراموشی گرفتی
+هومم
@ببینم چی یادته یعنی مثلاً هرچی یادته رو بهم بگو
+من فقط میدونم اسمم کیم ا.ت هست و فکر کنم بیست و شیش سالمه و تو شهر زندگی میکنم
@اها خب میتونی راه بری
+آره فکر کنم
از روی تخت بلند شدم
+ببینم من این لباس ها تنم بود ؟!
@چیزه ...نه لباسات پاره شده بود مجبور شدم عوض کنم ...ببخشید
+ع،عیب نداره ...فقط میتونی کمک کنی یکم راه برم
@اره میتونم
پسره که فکر کنم اسمش سان بود کمکم کرد از اون کلبه چوبی رفتیم بیرون
+چه قشنگه
@اره جزیره قشنگیه ...ولی نه به اندازه آدم هاش
+قبول دارم آدم های مهربونی وجود دارن که توی جزیره هستن
@گشنت نیست بیا بریم غذا بخوریم اینجا با اینکه جزیره هست ولی یه رستوران درختی خوشگل داره
+بریم
رفتیم با سان به اون رستوران و داشتیم غذا میخوردیم که سان یه گردنبند در آورد
@راستی این گردنبند تو گردنت بود من درش آوردم
گردنبند رو ازش گرفتم درش رو باز کردم
@این پسره رو میشناسی ؟!
+ن،نه هیچی یادم نیست ازش
@برا من قیافش اشناس شبیه جئون جونگکوک عضو بی تی اس هست
+نمیدونم ...ولش کن
ویو کوک
از خواب با سردرد بدی بلند شدم رفتم پایین دیدم تهیونگ و هانا نشستند سر میز
هانا:سلام جونگکوکا صبح بخیر بیا صبحانه
_ممنون نمیخورم ...من میرم مرسی که گذاشتید بخوابم
ته:کوک میخوای برسونمت ؟!
_نه پیاده میرم ممنون
حرکت کردم سمت خونه
گوشیم رو روشن کردم
زنگ زدم به ا.ت
@مشترک مورد نظر خاموش میباشد لطفا بعدا تماس بگیرید !
_ا.ت کجایی ! چی میشد الان اینجا بودی و جوابم رو میدادی
بعد از ده مین رسیدم به خونه که با کلی آدم جلو در مواجه شدم اینا کی هستند تا منو دیدن جیغ کشیدن و اومدن سمتم دورم پر شده بود از آدم دیگه کم کم حالم داشت بد میشد که هیچی احساس نکردم و افتادم رو زمین و....
نظر یادت نره رفیق!
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JUNGKOOK#fake
۳.۴k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.