p

p⁹

+ جوک خوبی بود

پسر فورا ات رو از ته دل محکم بغل کرد..

_ ببخشید.. غلط کردم که باهات بد بودم.. قربون چشمات بشم.. نکن اینکارو من سکته میکنما.. خواهر کوچولوی من کیه؟! هوم؟! بمیرم من برات *بغض*

+ چ.چی؟! چیمیگی؟! بعد ده سال زجر دادن داری میگی ببخشید؟! *خنده هستریک*

_ خب چی بگم؟!

+ من میبخشمت؟! نه نه نه کور خوندی.. من نمیبخشمت.. اگه میخوای ببخشمت خودت باید یکاری کنی ببخشمت *داد*

_ فداتشم اروم باش.. میخوای یه دوش بگیری؟! توی وان بشین حالت خوب میشه خب؟! تازه غذا نمیخوری اصلا.. برات یه غذای خفن درست میکنم تا تو بری و بیای

+ نمیخوام ولم کنننن

_ اروم باش.. برو دیگه.. حالت خوب میشه

+ اه باشه..

_ دوست دارم..

+ یونگی چته؟؟ ادم ندیدی؟!

_ ادم دیدم ولی فرشته ندیدم...

+ خب؟!

_ خب؟!

+ نمیری بیرون؟!

_ برای چی؟!

+ خب میخوام لباسامو در بیارم محض اطلاع.. میخوای با لباس برم حموم؟

_ اها.. تا تو بیای میرم غذا درست کنم..

دختر وارد حموم شد...

اب گرم رو باز کرد و نشست توی وان

حس عجیبی نداشت.. هیچوقت تصور نمیکرد که همچین اتفاقی بیوفته

ذوق زده بود.. خیلی زیاد

" یک ساعت بعد "

_ اتتتتتتتتت *داد*

+ بله؟! *داد*

_ بیا غذا بخور *داد*

+ اومدم *داد*

بعد زدن یه تینت کوچولو به طبقه پایین رفت

و با صحنه ای که دید ذوق زده تر شد

انواع غذاهای مختلف.. خوشگل و خوشمزه رو میز چیده شده بودن

+ اوپا؟! منو گاو فرض کردی؟

_ اشکالی نداره.. بیا غذا بخور

همه غذاها به ات چشمک میزدن و دوکبوکی میگفت " منو بخور "

ولی یهو شین رامیون میگفت " نه من "

یا بعدش جاجانگیمون میپرید وسط و میگفت " من مقدم تر از همتونم منو بخور "

+ اول چی بخورم؟!

_ هرچی دوست داری

+ وای خیلی سختهه

_ بخور دیگه..

یونگی و ات دوتاشون..

مثل گراز وحشی افتادن به جون غذا..

ساعت ۱۲ شب بود..

و ات و یونگی از شدت خواب داشتن شهید میشدن

+ اوپاا.. خوابم میاد.. میرم بخوابم

_ بیا پیش من بخواب

+ پیش تو؟

هردوتاشون به سمت اتاق یونگی رفتن..

یونگی خودشو پرت کرد رو تخت

+ واقعنی پیش تو بخوابم؟

_ مشکلیه؟!

+ نه.. اخه میدونی معذبم یکم

_ برای چی؟ من داداشتما.. بیا بغلم

ات خیلی اروم خودشو توی بغلش یونگی جا کرد..

بدن ات در برابر یونگی مثل پیشی در برار شیر بود

_ کوچولو *خنده*

+ هی هی من کوچولو نیستم

_ چرا کوچولویی

+ ننییستممممم

_ هستی

ات عصبانی شد.. بالشت رو برداشت و کوبوند تو صورت یونگی..

+ گفتم نیستم..

شرط داریم از این به بعد..
شرط این پارت:

۳٠ لایک
۲٠ کامنت
دیدگاه ها (۲۶)

p¹⁰_ هوی وحشی+ من کوچولو نیستم وحشی ام نیستم_ عه اینطوریاس؟؟...

استایل ات

p⁸جین محکم بغلم کرد و سرمو محکم بوسید🐹 آخخخخخ فداتشمم خندیدی...

p۷واقعا چیکار باید بکنم؟! صدای داد و فریادشون میومدهعی.. پشت...

جیمین فیک زندگی پارت ۴۳#

p⁴+ چی بگم.. *از شدت بغض صداش میلرزه*🐨 میخوای گریه کنی؟ + ن....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط