part (14) 🫂🖇🩺💊
part (14) 🫂🖇🩺💊
کوک:راستی جوابت چی شد؟؟
بورا:من نمیخوام..
کوک:چ..چی؟؟
بورا:نمیخوام پشیمون بشم فقط ی شرط داره..
کوک:چ شرطی؟؟
بورا:نمیدونم چرا من به هیچکس نمیتونم اعتماد کنم ولی ایندفعه میخوام اینکارو بکنم اگه..
کوک:نمیزارم پشیمون بشی ق..قول میدم
بورا:پس قبوله
کوک:واقعا؟؟*ذوق*
بورا:واقعا*خنده*
کوک سری بورا رو بغل کرد .. که جین ی دفعه اومد
جین:بهههه پس این همه نگرانی علکی بود نه؟؟
کوک از بورا جدا شد و خندد😁
بورا:😁
جین:خب بقیه چیزا رو بزارین برای بعدا .. کوک بدو بریم که اجرا الان شرو میشه
کوک:بریم
بورا:خیلی به خودت فشار نیار
کوک:چشم عروسکم😁
جین:دل و قلوه دادن و بزدرید برای بعد بدو دیگه
کوک:باش فعلا
بورا:😁
کوک رفت .. بورا تو فکر این بود که ایا تصمیم درستی گرفته یا نه؟؟اگه طرفدارا قبول نکنن چی میشه؟؟
اگه کمپانی نزاره با هم باشن چی؟؟
بعد کنسرت:/
پسرا خیلی خسته بودن بعد انجام کارشون راه افتادن که برن خوابگاه
کوک و بورا:/
بورا:مراقب خودت باش
کوک:توم همینطور
بودا:فردا میبینمت
کوک:حتما .. خدافظ👋
کوک سوار ون شد و اونا رفتن حالا مونده بود بورا که اونم با ماشین شرکت رفت خونش
بورا:/
اخیششششش چقد خسته شدمااا اون بنده خداها چجوری اون همه ساعت سر پا میمونن و اجرا میکنن من که هنوز اجرا نکردم اینهمه خستم
بورا بعد ی دوش گرفتن رفت و خوابید
کوک تو خوابگاه:/
خیلی خسته بودم ولی خیلیم خوشحال بودم که بالاخره از بورا جواب مثبت گرفتم داشتم با خودم فکر میکردم که جین اومد:
خب کوک؟
کوک:بله هیونگ؟؟
جین:بالاخره شد دیگه نه؟؟
کوک:عاره هیونگ خیلی خوشحالم*بغلش کرد*
جین:بهت تبریک میگم
کوک:ممنون
جین:پس باید تلاش کنی از دستش ندی
کوک:حتما همینطوره..خب هیونگ من خوابم میاد توم برو بخواب امروز روز سختی بود
جین:اوممم عاها راستی
کوک:چی؟؟
جین:کی به پسرا میگی؟؟
کوک:فردا
جین:عجله داریااا*خنده*
کوک:خب عاره دیگه*خنده*
جین:شبت شیک😴😴
کوک:شب بخیر😴
کوک هم رفت که بخوابه
صبح:/
بورا:/
از خواب بیدار شدم و کارامو کردم و صبونمو خوردم
راه افتادم رفتم شرکت که دیدم باز ا ن لعنتی اونجاس
اهههههه دست از سرم بر نمیداره
...َ
کوک:راستی جوابت چی شد؟؟
بورا:من نمیخوام..
کوک:چ..چی؟؟
بورا:نمیخوام پشیمون بشم فقط ی شرط داره..
کوک:چ شرطی؟؟
بورا:نمیدونم چرا من به هیچکس نمیتونم اعتماد کنم ولی ایندفعه میخوام اینکارو بکنم اگه..
کوک:نمیزارم پشیمون بشی ق..قول میدم
بورا:پس قبوله
کوک:واقعا؟؟*ذوق*
بورا:واقعا*خنده*
کوک سری بورا رو بغل کرد .. که جین ی دفعه اومد
جین:بهههه پس این همه نگرانی علکی بود نه؟؟
کوک از بورا جدا شد و خندد😁
بورا:😁
جین:خب بقیه چیزا رو بزارین برای بعدا .. کوک بدو بریم که اجرا الان شرو میشه
کوک:بریم
بورا:خیلی به خودت فشار نیار
کوک:چشم عروسکم😁
جین:دل و قلوه دادن و بزدرید برای بعد بدو دیگه
کوک:باش فعلا
بورا:😁
کوک رفت .. بورا تو فکر این بود که ایا تصمیم درستی گرفته یا نه؟؟اگه طرفدارا قبول نکنن چی میشه؟؟
اگه کمپانی نزاره با هم باشن چی؟؟
بعد کنسرت:/
پسرا خیلی خسته بودن بعد انجام کارشون راه افتادن که برن خوابگاه
کوک و بورا:/
بورا:مراقب خودت باش
کوک:توم همینطور
بودا:فردا میبینمت
کوک:حتما .. خدافظ👋
کوک سوار ون شد و اونا رفتن حالا مونده بود بورا که اونم با ماشین شرکت رفت خونش
بورا:/
اخیششششش چقد خسته شدمااا اون بنده خداها چجوری اون همه ساعت سر پا میمونن و اجرا میکنن من که هنوز اجرا نکردم اینهمه خستم
بورا بعد ی دوش گرفتن رفت و خوابید
کوک تو خوابگاه:/
خیلی خسته بودم ولی خیلیم خوشحال بودم که بالاخره از بورا جواب مثبت گرفتم داشتم با خودم فکر میکردم که جین اومد:
خب کوک؟
کوک:بله هیونگ؟؟
جین:بالاخره شد دیگه نه؟؟
کوک:عاره هیونگ خیلی خوشحالم*بغلش کرد*
جین:بهت تبریک میگم
کوک:ممنون
جین:پس باید تلاش کنی از دستش ندی
کوک:حتما همینطوره..خب هیونگ من خوابم میاد توم برو بخواب امروز روز سختی بود
جین:اوممم عاها راستی
کوک:چی؟؟
جین:کی به پسرا میگی؟؟
کوک:فردا
جین:عجله داریااا*خنده*
کوک:خب عاره دیگه*خنده*
جین:شبت شیک😴😴
کوک:شب بخیر😴
کوک هم رفت که بخوابه
صبح:/
بورا:/
از خواب بیدار شدم و کارامو کردم و صبونمو خوردم
راه افتادم رفتم شرکت که دیدم باز ا ن لعنتی اونجاس
اهههههه دست از سرم بر نمیداره
...َ
۶۴.۴k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.