part (13) 🫂🖇🩺💊
part (13) 🫂🖇🩺💊
رفتیم داخل شرکت که سوبین و دیدم اونم منو دید و داشت میومد سمتم
...
سوبین:سلام بورا خوبی؟؟
بورا:ممنونم خوبی؟؟
سوبین:منم خوبم..سلام هیونگ👋
کوک:سلام
بورا:چیکارا کردی؟؟
سوبین:هیچی دیشب داشتیم رو البممون کار میکردیم خیلی خستم میخوام برم خونه
بورا:خب برو خوبم استراحت کن
سوبین:باشه خدافظ
کوک:خدافظ
بورا:خدافظ..خب من برم کار دارم
کوک:برو خدافظ
بورا رفت سر کارش ولی هنوز تو فکر حرفای کوک بود .. باید چه جوابی بهش میداد؟؟
اگه جواب منفی بده چی میشه ؟؟ینی اونم کوک و دوست داشت؟؟به این رابطه راضی بود؟؟
کوک هم رفت پیش پسرا..
شوگا:کجا بودی؟؟
کوک:هیچ جا همین جاها
نامجون:ععههههه واقعا؟*پوزخند*
کوک:اذیت نکن دیگه
جین:ولش کنین بچه رو
ته:باشه بابا بیاین کلی کار داریم
کوک:راست میگه برین
جیمین:پس تو چی؟؟
کوک:نمیزارین که تمرین کنم
جیمین:عاها ولی میتونی بیای
کوک:باشه بابا بریم
روز کنسرت:/
کوک:خیلی منتظر امروز بودم مبخواستم ببینم جواب بورا چیع
بورا:تصمیممو گرفته بودم و قرار بود امروز به کوک جوابمو بدم
جین:..رفتیم سر اجرا نصف کنسرت رفته بود کوک هم به حرف ما گوش نمیکرد و بعضی از حرکات رو انجام میداد هم درد داشت هم نمیدونمومرا نگران بود بخاطر اینکه گچ دستش هم سنگین بود خسته شده بود.
از استیج اومدیم پایین رفتم پیش بورا چون پزشک بود باید میومد با ما:
بورا
بورا:بله؟
جین:لطفا با کوک ی سر بزن فک کنم حاش خوب نیست
بورا:ب..باشه..وقتی جین گفت کوک حالش خوب نیست نمیدونم چرا نگرانش شدم سریع رفتم پیشش
بورا:ک..کوک خوبی؟؟
کوک:ع..عاره خوبم
بورا:بزار..*نبضشو گرفت*..خیلی تند میزنه
کوک:حالم خوبه
بورا:کم خونی داری درسته؟؟
کوک:عاره
بورا:پس بخاطر همون
کوک:راستی جوابت چی شد؟؟
بورا:من نمیخوام
...
رفتیم داخل شرکت که سوبین و دیدم اونم منو دید و داشت میومد سمتم
...
سوبین:سلام بورا خوبی؟؟
بورا:ممنونم خوبی؟؟
سوبین:منم خوبم..سلام هیونگ👋
کوک:سلام
بورا:چیکارا کردی؟؟
سوبین:هیچی دیشب داشتیم رو البممون کار میکردیم خیلی خستم میخوام برم خونه
بورا:خب برو خوبم استراحت کن
سوبین:باشه خدافظ
کوک:خدافظ
بورا:خدافظ..خب من برم کار دارم
کوک:برو خدافظ
بورا رفت سر کارش ولی هنوز تو فکر حرفای کوک بود .. باید چه جوابی بهش میداد؟؟
اگه جواب منفی بده چی میشه ؟؟ینی اونم کوک و دوست داشت؟؟به این رابطه راضی بود؟؟
کوک هم رفت پیش پسرا..
شوگا:کجا بودی؟؟
کوک:هیچ جا همین جاها
نامجون:ععههههه واقعا؟*پوزخند*
کوک:اذیت نکن دیگه
جین:ولش کنین بچه رو
ته:باشه بابا بیاین کلی کار داریم
کوک:راست میگه برین
جیمین:پس تو چی؟؟
کوک:نمیزارین که تمرین کنم
جیمین:عاها ولی میتونی بیای
کوک:باشه بابا بریم
روز کنسرت:/
کوک:خیلی منتظر امروز بودم مبخواستم ببینم جواب بورا چیع
بورا:تصمیممو گرفته بودم و قرار بود امروز به کوک جوابمو بدم
جین:..رفتیم سر اجرا نصف کنسرت رفته بود کوک هم به حرف ما گوش نمیکرد و بعضی از حرکات رو انجام میداد هم درد داشت هم نمیدونمومرا نگران بود بخاطر اینکه گچ دستش هم سنگین بود خسته شده بود.
از استیج اومدیم پایین رفتم پیش بورا چون پزشک بود باید میومد با ما:
بورا
بورا:بله؟
جین:لطفا با کوک ی سر بزن فک کنم حاش خوب نیست
بورا:ب..باشه..وقتی جین گفت کوک حالش خوب نیست نمیدونم چرا نگرانش شدم سریع رفتم پیشش
بورا:ک..کوک خوبی؟؟
کوک:ع..عاره خوبم
بورا:بزار..*نبضشو گرفت*..خیلی تند میزنه
کوک:حالم خوبه
بورا:کم خونی داری درسته؟؟
کوک:عاره
بورا:پس بخاطر همون
کوک:راستی جوابت چی شد؟؟
بورا:من نمیخوام
...
۵۳.۹k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.